سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آیا ما به روی دنیا خنجر کشیدهایم؟! کشورهای شرور، جنگ نرم را در د
کشورهای شرور، جنگ نرم را در دستورکار خود قرار دادند و در 18 تیر 78 و رخدادهای ناگوار 88 به روی ملت ایران خنجر کشیدند.
مشرق - روزنامه ایران، ارگان دولت جمهوری اسلامی، دیروز تیتر اول خود را به این جمله اختصاص داد: "نمی‌خواهیم به روی دنیا خنجر بکشیم". 

این مطلب را رئیس‌جمهور محترم در دیدار با استادان نمونه دانشگاهی کشور مطرح کرده‌اند. یک سئوال کلیدی اینجا مطرح است و آن اینکه؛ "آیا ما به روی دنیا خنجر کشیده‌ایم؟" دنیا چیست؟ صاحبان آن کدامند؟ و طی بیش از سه دهه گذشته ما از این جماعت چه کشیده‌ایم و آنها با ما چه کرده‌اند؟ 

رئیس‌جمهور این بیان را به بهانه تعامل سازنده با جهان که در سیاست‌های اعلامی چشم‌انداز بیست ساله آمده است بیان کرده و توضیح می‌دهد؛ "آنچه من می‌فهمم این است که کشور با تقابل نمی‌تواند در دنیا موفق باشد و راه این دولت راه تعامل سازنده با دنیاست. اما وقتی ما حرف از تعامل سازنده می‌زنیم می‌گویند می‌خواهید با دنیا بسازید؟ نخیر پس می‌خواهیم در برابر دنیا خنجر بکشیم!" 

آمریکا و چند کشور شرور جهان که مجهز به بمب اتم و سلاح‌های کشتار جمعی هستند اسم خود را گذاشته‌اند؛ "جامعه جهانی" و در گفتگوهای خود با ملت ایران و بیانیه‌های ضد ایرانی خود مرتب این واژه را تکرار می‌کنند. جامعه جهانی و یا به تعبیر رئیس‌جمهور،"دنیا" طی 50 سال اخیر و یا اگر دقیق‌تر بگوییم و به عقب برگردیم، طی 300 سال اخیر بر روی ملت ایران خنجر کشیده و بخش‌های عظیمی از خاک مقدس ایران را جدا کردند. 

مردم ایران در این مواجهه چکار می‌توانستند بکنند به جز دفاع از شرف و استقلال و تمامیت ارضی و صیانت از پیشرفت کشور؟ ما یک ملت رها شده از دیو استبداد 2500 ساله به همت علما و دانشمندان و مراجع عالی‌قدر هستیم. خون هزاران شهید و ده‌ها هزار جانباز به پای درخت آزادی و عزت این ملت ریخته شده است. این دستاورد با تعامل سازنده با دشمنان اسلام، به دست نیامده است. 

وقتی دزدی وارد خانه شده و نیمی از اثاث و اموال ما را زیر بغل زده و می‌خواهد برود، نمی‌توانیم بگوییم بیایید بنشینید "تعامل" کنیم و راهبرد ما هم در این تعامل "برد- برد" باشد!  ملت ما داشت با دیو استبداد در داخل مبارزه می‌کرد تا شاهد آزادی را در آغوش کشد. آمریکا و شوروی و انگلیس و... پشت سر این دیو ایستادند و تا آخرین نفس از آن حمایت کردند. اما اراده ملت در برابر آنها پیروز شد. انقلاب با سرافرازی، نهادهای خود را پس از پیروزی مستقر کرد. آنها جنگ داخلی به راه انداختند. ما جز شعار (بخوانید دعای) مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی چه می‌توانستیم بکنیم؟ 

خداوند لطف کرد و دعای ملت مستجاب شد، یک امپراتوری ظالمانه 74 ساله از هم پاشید. آنها جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را به راه انداختند. ملت آرزوی مرگ برای صدام و هم‌پیمانانش کرد و البته در طلب این دعا و آرزو ایستاد، جنگید و فداکاری کرد. خداوند هم این دعا را مستجاب کرد و صدام در بدترین و خفت‌بارترین شکل ممکن کشته شد. با آنکه ما با سرسختی با آنها می‌جنگیدیم و آنها هم در بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن با به کار بردن سلاح‌های شیمیایی با ما جنگیدند، گفتگوهای صلح تعطیل نبود. قطعنامه 598 صد درصد به نفع ما بود و این قطعنامه محصول هوش سیاسی و دیپلماتیک دست اندرکاران گفتگو بود. ما با پذیرش قطعنامه چیزی را از دست ندادیم و خدا لطف کرد مانند صلح حدیبیه همه چیز به دست آوردیم و دشمن همه چیز را از دست داد. 

کشورهای شرور، جنگ نرم را در دستورکار خود قرار دادند و در 18 تیر 78 و رخدادهای ناگوار 88 به روی ملت ایران خنجر کشیدند. اما آنها ناباورانه در برابر قیام تاریخی ملت در 23 تیر 78 و 9 دی 88 قرار گرفتند. 

ملت توانست خنجر فتنه رادر غلاف بصیرت خود کند و فتنه‌گران را دچار لعن ونفرین الهی نماید. 
از جمله شرارت‌های همین چند کشور شرور که آقای رئیس‌جمهور از آنها به عنوان "دنیا" یاد می‌کند بهانه‌جویی آنها در مورد پیشرفت‌های هسته‌ای ایران و فناوری‌های نوین است. جمهوری اسلامی باب گفتگو را هیچ‌گاه بسته نگه نداشته و در سطوح مختلف با آنها گفتگو کرده است. 

اما آنها چاشنی ترور را با گفتگوها همراه کردند و عزیزترین و شریف‌ترین دانشمندان کشور را به تیغ ترور و خنجرکشی سپردند. اما ملت و دانشمندان غیور ما ایستادند و کشور ایران به عنوان عضو باشگاه هسته‌ای جهان پذیرفته شد. آنها خنجر ترور را با زهر تهدید نظامی و حتی اتمی و نیز تحریم‌های اقتصادی آلودند. اما ملت و دولت ایران با افتخار ایستاد و آنها مجبور به عقب‌نشینی شدند چون اقدامات آنها هرگز نتوانست جلوی پیشرفت‌های هسته‌ای کشور را بگیرد. 

این سخن رئیس‌جمهور که؛ "نمی‌خواهیم به روی دنیا خنجر بکشیم" در فضای ستم پیشگی چند دولت شرور علیه ملت چه معنا دارد؟ این سخن به این معناست که گویی ما به روی آنها خنجر کشیده‌ایم و آنها مظلومانه می‌گویند بیایید گفتگو کنیم! 

این یک نوع سناریونویسی و کارگردانی برای تحریف تاریخ است. این سخن از یک دیپلمات پذیرفته نیست! این سخن حقوقی هم نیست! و حکایت از نوعی توهم و غلط‌اندیشی در صورت مسئله مناقشات ما با دشمنان اسلام و ایران دارد. 

لحن رئیس‌جمهور در مواجهه با منتقدین در دیدار با استادان نمونه دانشگاه‌ها مقداری مودبانه و آرام‌تر شده بود و دیگر از نسبت دادن بی‌سوادی به منتقدان و تعابیر تحقیرآمیز خبری نبود. اما رئیس‌جمهور محترم شروطی را برای نقد سیاست خارجی دولت شمردند که باید آن را یک گام به جلو دانست. ایشان فرمودند: "اول دنیا را بشناسید بعد انتقاد کنید." و نیز فرمودند: "افرادی باید انتقاد کنند که دنیا، سیاست، حقوق و منطقه را بشناسند." 

این حرف درستی است. اما سئوال این است که آیا شخص رئیس‌جمهور و تیم دیپلماسی کشور، دنیا، سیاست، حقوق و منطقه را خوب می‌شناسند؟ تقریبا همین تیم یک دهه قبل به "دنیا" (بخوانید چند کشور شرور) که مظهر شرارت و تهدید کننده اصلی صلح جهانی هستند اعتماد نمود و فعالیت‌های هسته‌ای کشور را تعطیل کرد. آنها تعهداتی دادند که به هیچ یک از آنها عمل نکردند. اعضای همین تیم و رئیس‌ دولت اصلاحات اعتراف کردند که آنها سر تیم کلاه گذاشتند. مستند این سخن را می‌توانید در فیلم "من روحانی هستم" ببینید. 

ملت ایستاد از خدعه ونیرنگ دشمن عبور کرد، قفل تاسیسات هسته‌ای را با کلید شجاعت و تدبیر گشود و موفق شد چرخه سوخت را تکمیل نموده و پلکان‌های پیشرفت را در غنی‌سازی اورانیوم یکی پس از دیگری طی کند و البته تعامل و گفتگو را حتی یک لحظه هم تعطیل نکرد. 

اکنون دولت جدید با این دستاوردها بر سر میز مذاکره نشسته است. رئیس‌ دیپلماسی دولت گذشته هم اکنون رئیس سازمان انرژی اتمی است که خود از دانشمندان برجسته هسته‌ای کشور است. پس دو پهلو سخن گفتن که گویی در گذشته کارمان چاقوکشی علیه دنیا بوده و کاری نکردیم، خلاف مروت و انصاف است.

به نظرم رئیس‌جمهور باید از این تریبون‌ها بیشتر علیه دشمنان اسلام و ایران استفاده کند و آنها را متوجه زیانهای تداوم شرارت علیه ملت ایران نماید. به آنها تفهیم کند دنیا تغییر کرده است. جغرافیای فکری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان دستخوش تحولات وسیعی شده است. زنگ افول سرمایه‌داری و لیبرالیسم در غرب مدت‌هاست به صدا در آمده و مارکسیسم هم پیش از این به موزه تاریخ پیوسته است. رژیم صهیونیستی از ضربه سه سیلی بزرگ در جنگ 33 روزه، 22 روزه و هشت روزه هنوز به خود می‌لرزد. بی تردید در سیلی چهارم چیزی از رژیم منحوس و نامشروع باقی نمی‌ماند. 

رئیس‌جمهور به نمایندگی از ملت بیدار ایران باید به اشرار جهانی تفهیم کند ملت ایران چون کوه ایستاده است و عمق استراتژیک قدرت جمهوری اسلامی محدود به مرزهای جغرافیایی آن نیست. 
رئیس‌جمهور باید به آمریکا و انگلیس و شرکای جنایتکار آنها تفهیم کند ما نیازی به بمب هسته‌ای نداریم. بمب خود را سال‌ها پیش از این ساخته‌ایم و با آن کاخ ستمگران را منهدم خواهیم کرد و ستم پیشگان تاریخ را به مذلت و خواری خواهیم افکند. 

بمب ما اعتقاد به خداوند قادر متعال است که قدرت او لایزال است. تا خدا با ملت ماست هیچ قدرتی نمی‌تواند با آن مقابله کند. خدا بود که در صحرای طبس در آغازین روزهای پیروزی انقلاب، پوزه نخوت‌آلود آمریکایی‌ها را به خاک مالید. 

خدا بود که خرمشهر را آزاد کرد. خدا بود که پذیرش قطعنامه را بستری ساخت تا هم‌پیمانان صدام و به قول رئیس‌جمهور، دنیا مثل گرگ به جان هم بیفتند و همدیگر را پاره کنند و سرانجام این درگیری لاشه نیم خورده از صدام باقی بماند. خدا بود که ملت ایران را در جنگ نرم پیروز کرد و فتنه‌گران را رسوا ساخت. خدا با ماست. دست دنیا و دنیاطلبان به خدا نمی‌رسد و خدا به واسطه ایمان ملت دست دنیا(بخوانید آمریکا وانگلیس) را از ایران قطع می‌کند. رئیس‌جمهور باید به "دنیا"، "سیاست"، "منطقه" و "حقوق" از این زاویه نگاه کند، هر زاویه دیدی غیر از این با زاویه دید ملت،‌ انحراف دارد. 

+ نوشته شـــده در سه شنبه 93/3/6ساعــت 10:22 صبح تــوسط عباس | نظر
آیا ما به روی دنیا خنجر کشیدهایم؟! کشورهای شرور، جنگ نرم را در د
کشورهای شرور، جنگ نرم را در دستورکار خود قرار دادند و در 18 تیر 78 و رخدادهای ناگوار 88 به روی ملت ایران خنجر کشیدند.
مشرق - روزنامه ایران، ارگان دولت جمهوری اسلامی، دیروز تیتر اول خود را به این جمله اختصاص داد: "نمی‌خواهیم به روی دنیا خنجر بکشیم". 

این مطلب را رئیس‌جمهور محترم در دیدار با استادان نمونه دانشگاهی کشور مطرح کرده‌اند. یک سئوال کلیدی اینجا مطرح است و آن اینکه؛ "آیا ما به روی دنیا خنجر کشیده‌ایم؟" دنیا چیست؟ صاحبان آن کدامند؟ و طی بیش از سه دهه گذشته ما از این جماعت چه کشیده‌ایم و آنها با ما چه کرده‌اند؟ 

رئیس‌جمهور این بیان را به بهانه تعامل سازنده با جهان که در سیاست‌های اعلامی چشم‌انداز بیست ساله آمده است بیان کرده و توضیح می‌دهد؛ "آنچه من می‌فهمم این است که کشور با تقابل نمی‌تواند در دنیا موفق باشد و راه این دولت راه تعامل سازنده با دنیاست. اما وقتی ما حرف از تعامل سازنده می‌زنیم می‌گویند می‌خواهید با دنیا بسازید؟ نخیر پس می‌خواهیم در برابر دنیا خنجر بکشیم!" 

آمریکا و چند کشور شرور جهان که مجهز به بمب اتم و سلاح‌های کشتار جمعی هستند اسم خود را گذاشته‌اند؛ "جامعه جهانی" و در گفتگوهای خود با ملت ایران و بیانیه‌های ضد ایرانی خود مرتب این واژه را تکرار می‌کنند. جامعه جهانی و یا به تعبیر رئیس‌جمهور،"دنیا" طی 50 سال اخیر و یا اگر دقیق‌تر بگوییم و به عقب برگردیم، طی 300 سال اخیر بر روی ملت ایران خنجر کشیده و بخش‌های عظیمی از خاک مقدس ایران را جدا کردند. 

مردم ایران در این مواجهه چکار می‌توانستند بکنند به جز دفاع از شرف و استقلال و تمامیت ارضی و صیانت از پیشرفت کشور؟ ما یک ملت رها شده از دیو استبداد 2500 ساله به همت علما و دانشمندان و مراجع عالی‌قدر هستیم. خون هزاران شهید و ده‌ها هزار جانباز به پای درخت آزادی و عزت این ملت ریخته شده است. این دستاورد با تعامل سازنده با دشمنان اسلام، به دست نیامده است. 

وقتی دزدی وارد خانه شده و نیمی از اثاث و اموال ما را زیر بغل زده و می‌خواهد برود، نمی‌توانیم بگوییم بیایید بنشینید "تعامل" کنیم و راهبرد ما هم در این تعامل "برد- برد" باشد!  ملت ما داشت با دیو استبداد در داخل مبارزه می‌کرد تا شاهد آزادی را در آغوش کشد. آمریکا و شوروی و انگلیس و... پشت سر این دیو ایستادند و تا آخرین نفس از آن حمایت کردند. اما اراده ملت در برابر آنها پیروز شد. انقلاب با سرافرازی، نهادهای خود را پس از پیروزی مستقر کرد. آنها جنگ داخلی به راه انداختند. ما جز شعار (بخوانید دعای) مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی چه می‌توانستیم بکنیم؟ 

خداوند لطف کرد و دعای ملت مستجاب شد، یک امپراتوری ظالمانه 74 ساله از هم پاشید. آنها جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را به راه انداختند. ملت آرزوی مرگ برای صدام و هم‌پیمانانش کرد و البته در طلب این دعا و آرزو ایستاد، جنگید و فداکاری کرد. خداوند هم این دعا را مستجاب کرد و صدام در بدترین و خفت‌بارترین شکل ممکن کشته شد. با آنکه ما با سرسختی با آنها می‌جنگیدیم و آنها هم در بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن با به کار بردن سلاح‌های شیمیایی با ما جنگیدند، گفتگوهای صلح تعطیل نبود. قطعنامه 598 صد درصد به نفع ما بود و این قطعنامه محصول هوش سیاسی و دیپلماتیک دست اندرکاران گفتگو بود. ما با پذیرش قطعنامه چیزی را از دست ندادیم و خدا لطف کرد مانند صلح حدیبیه همه چیز به دست آوردیم و دشمن همه چیز را از دست داد. 

کشورهای شرور، جنگ نرم را در دستورکار خود قرار دادند و در 18 تیر 78 و رخدادهای ناگوار 88 به روی ملت ایران خنجر کشیدند. اما آنها ناباورانه در برابر قیام تاریخی ملت در 23 تیر 78 و 9 دی 88 قرار گرفتند. 

ملت توانست خنجر فتنه رادر غلاف بصیرت خود کند و فتنه‌گران را دچار لعن ونفرین الهی نماید. 
از جمله شرارت‌های همین چند کشور شرور که آقای رئیس‌جمهور از آنها به عنوان "دنیا" یاد می‌کند بهانه‌جویی آنها در مورد پیشرفت‌های هسته‌ای ایران و فناوری‌های نوین است. جمهوری اسلامی باب گفتگو را هیچ‌گاه بسته نگه نداشته و در سطوح مختلف با آنها گفتگو کرده است. 

اما آنها چاشنی ترور را با گفتگوها همراه کردند و عزیزترین و شریف‌ترین دانشمندان کشور را به تیغ ترور و خنجرکشی سپردند. اما ملت و دانشمندان غیور ما ایستادند و کشور ایران به عنوان عضو باشگاه هسته‌ای جهان پذیرفته شد. آنها خنجر ترور را با زهر تهدید نظامی و حتی اتمی و نیز تحریم‌های اقتصادی آلودند. اما ملت و دولت ایران با افتخار ایستاد و آنها مجبور به عقب‌نشینی شدند چون اقدامات آنها هرگز نتوانست جلوی پیشرفت‌های هسته‌ای کشور را بگیرد. 

این سخن رئیس‌جمهور که؛ "نمی‌خواهیم به روی دنیا خنجر بکشیم" در فضای ستم پیشگی چند دولت شرور علیه ملت چه معنا دارد؟ این سخن به این معناست که گویی ما به روی آنها خنجر کشیده‌ایم و آنها مظلومانه می‌گویند بیایید گفتگو کنیم! 

این یک نوع سناریونویسی و کارگردانی برای تحریف تاریخ است. این سخن از یک دیپلمات پذیرفته نیست! این سخن حقوقی هم نیست! و حکایت از نوعی توهم و غلط‌اندیشی در صورت مسئله مناقشات ما با دشمنان اسلام و ایران دارد. 

لحن رئیس‌جمهور در مواجهه با منتقدین در دیدار با استادان نمونه دانشگاه‌ها مقداری مودبانه و آرام‌تر شده بود و دیگر از نسبت دادن بی‌سوادی به منتقدان و تعابیر تحقیرآمیز خبری نبود. اما رئیس‌جمهور محترم شروطی را برای نقد سیاست خارجی دولت شمردند که باید آن را یک گام به جلو دانست. ایشان فرمودند: "اول دنیا را بشناسید بعد انتقاد کنید." و نیز فرمودند: "افرادی باید انتقاد کنند که دنیا، سیاست، حقوق و منطقه را بشناسند." 

این حرف درستی است. اما سئوال این است که آیا شخص رئیس‌جمهور و تیم دیپلماسی کشور، دنیا، سیاست، حقوق و منطقه را خوب می‌شناسند؟ تقریبا همین تیم یک دهه قبل به "دنیا" (بخوانید چند کشور شرور) که مظهر شرارت و تهدید کننده اصلی صلح جهانی هستند اعتماد نمود و فعالیت‌های هسته‌ای کشور را تعطیل کرد. آنها تعهداتی دادند که به هیچ یک از آنها عمل نکردند. اعضای همین تیم و رئیس‌ دولت اصلاحات اعتراف کردند که آنها سر تیم کلاه گذاشتند. مستند این سخن را می‌توانید در فیلم "من روحانی هستم" ببینید. 

ملت ایستاد از خدعه ونیرنگ دشمن عبور کرد، قفل تاسیسات هسته‌ای را با کلید شجاعت و تدبیر گشود و موفق شد چرخه سوخت را تکمیل نموده و پلکان‌های پیشرفت را در غنی‌سازی اورانیوم یکی پس از دیگری طی کند و البته تعامل و گفتگو را حتی یک لحظه هم تعطیل نکرد. 

اکنون دولت جدید با این دستاوردها بر سر میز مذاکره نشسته است. رئیس‌ دیپلماسی دولت گذشته هم اکنون رئیس سازمان انرژی اتمی است که خود از دانشمندان برجسته هسته‌ای کشور است. پس دو پهلو سخن گفتن که گویی در گذشته کارمان چاقوکشی علیه دنیا بوده و کاری نکردیم، خلاف مروت و انصاف است.

به نظرم رئیس‌جمهور باید از این تریبون‌ها بیشتر علیه دشمنان اسلام و ایران استفاده کند و آنها را متوجه زیانهای تداوم شرارت علیه ملت ایران نماید. به آنها تفهیم کند دنیا تغییر کرده است. جغرافیای فکری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان دستخوش تحولات وسیعی شده است. زنگ افول سرمایه‌داری و لیبرالیسم در غرب مدت‌هاست به صدا در آمده و مارکسیسم هم پیش از این به موزه تاریخ پیوسته است. رژیم صهیونیستی از ضربه سه سیلی بزرگ در جنگ 33 روزه، 22 روزه و هشت روزه هنوز به خود می‌لرزد. بی تردید در سیلی چهارم چیزی از رژیم منحوس و نامشروع باقی نمی‌ماند. 

رئیس‌جمهور به نمایندگی از ملت بیدار ایران باید به اشرار جهانی تفهیم کند ملت ایران چون کوه ایستاده است و عمق استراتژیک قدرت جمهوری اسلامی محدود به مرزهای جغرافیایی آن نیست. 
رئیس‌جمهور باید به آمریکا و انگلیس و شرکای جنایتکار آنها تفهیم کند ما نیازی به بمب هسته‌ای نداریم. بمب خود را سال‌ها پیش از این ساخته‌ایم و با آن کاخ ستمگران را منهدم خواهیم کرد و ستم پیشگان تاریخ را به مذلت و خواری خواهیم افکند. 

بمب ما اعتقاد به خداوند قادر متعال است که قدرت او لایزال است. تا خدا با ملت ماست هیچ قدرتی نمی‌تواند با آن مقابله کند. خدا بود که در صحرای طبس در آغازین روزهای پیروزی انقلاب، پوزه نخوت‌آلود آمریکایی‌ها را به خاک مالید. 

خدا بود که خرمشهر را آزاد کرد. خدا بود که پذیرش قطعنامه را بستری ساخت تا هم‌پیمانان صدام و به قول رئیس‌جمهور، دنیا مثل گرگ به جان هم بیفتند و همدیگر را پاره کنند و سرانجام این درگیری لاشه نیم خورده از صدام باقی بماند. خدا بود که ملت ایران را در جنگ نرم پیروز کرد و فتنه‌گران را رسوا ساخت. خدا با ماست. دست دنیا و دنیاطلبان به خدا نمی‌رسد و خدا به واسطه ایمان ملت دست دنیا(بخوانید آمریکا وانگلیس) را از ایران قطع می‌کند. رئیس‌جمهور باید به "دنیا"، "سیاست"، "منطقه" و "حقوق" از این زاویه نگاه کند، هر زاویه دیدی غیر از این با زاویه دید ملت،‌ انحراف دارد. 

+ نوشته شـــده در سه شنبه 93/3/6ساعــت 9:36 صبح تــوسط عباس | نظر
آبی شدههای آب ندیده! / بیجبهه و جنگ انقلابیشدهها! = مدیون شب

1- بر سر آن بودیم که امروز در آستانه سالروز بعثت پیامبر اعظم(ص) وجیزه‌ای به همین مناسبت بنویسیم و با بضاعت و توشه ناچیز خود، گزارش‌گونه‌ای مستند از موقعیت کنونی انقلاب اسلامی ارائه دهیم، که به تعبیر زیبا و حکیمانه حضرت‌آقا، «بعثت دوم» بوده است و از این روی امام راحلمان- رضوان‌الله‌تعالی‌علیه- را احیاگر اسلام ناب محمدی(ص) نامیده‌اند، چرا که آن بزرگوار غبار قرن‌ها بدعت و تحریف و کج‌اندیشی و بداندیشی را که بر چهره اسلام نشسته بود، زدود و اسلام ناب محمدی(ص) را همانگونه که در «صدر» بود به دنیای ظلمت‌زده و تشنه عدالت عرضه نمود. و از آن پس تا به امروز همه رخدادها بی کم و کاست همان بوده و هست که در صدر اسلام بود، با این تفاوت که در بعثت دوم، مردم ایران و به دنبال آنان، سایر ملت‌های مسلمان، تجربه تلخ «فرودها» و طعم شیرین و روحنواز «فرازها»ی صدر اسلام را با خود داشتند و این بار بر خلاف آن روزها، در لغزشگاه‌ها نلغزیدند و از دام‌های رنگارنگ و توطئه‌های پی‌درپی به سلامت عبور کردند، در احد، از تنگه غنیمت شکست نخوردند، در صفین، از نیزه فریب که پاره‌های قرآن را بر آن آویز کرده بودند، زخم برنداشتند، در کوفه علی(ع)، در مدینه حسن(ع) و در کربلا حسین‌بن‌علی(ع) را در میانه میدان تنها نگذاشتند و چنین بود که سقف ظلمانی نظام سلطه بین‌المللی را شکافتند و طرحی نو درانداختند و... اما، شرح این ماجرای شورانگیز را که پایانی ندارد و تا ظهور مراد غایبمان-ارواحنا له‌الفداء- روی قوس صعودی تحولات جهان ادامه دارد، وانهادیم و پرداختن به نکته‌ای را پیش کشیدیم که از جان‌مایه‌های رسالت رسول‌خدا(ص) و نهضت فراگیر انقلاب اسلامی در دنیای امروز است. نکته‌ای که دیروز رهبر معظم انقلاب در  دیدار نمایندگان مجلس با ایشان، بر آن تاکید ورزیدند؛ «عبور موفقیت‌آمیز نظام اسلامی از مقاطع مهم و سرنوشت‌ساز 35‌سال گذشته مرهون مبارزه جدی، صادقانه و خردمندانه ملت ایران بوده است که این تفکر باید با حفظ ویژگی‌های آن ادامه یابد.» و «کسانی که تفکر سازش و تسلیم در برابر زورگویان را ترویج می‌کنند و نظام اسلامی را متهم به جنگ‌طلبی می‌کنند، در واقع مرتکب خیانت می‌شوند» و...
2- سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن تا امروز، شاهد حضور افراد و جریان‌هایی بوده‌ایم که با قیافه حق به جانب و در پوشش خیرخواهی و دلسوزی برای مردم و مصلحت‌اندیشی برای اسلام و انقلاب، نسخه سازش در برابر زورگویی قدرت‌های استکباری را می‌پیچیدند! و در حالی که سینه صاف می‌کردند و ابرو به انکار بالا می‌کشیدند، مقابله با زورگویان و مبارزه با آنان را بی‌حاصل می‌دانستند و به «سائیدن آب در هاون»! و «کوبیدن مشت بر سندان» تشبیه می‌کردند! مثلا در جریان جنگ تحمیلی و در حالی که دشمن دست تجاوز به جان و مال و ناموس و سرزمین مادری مردم دراز کرده بود، نهضت آزادی که آن روزها «هنوزش نفسی می‌آمد»! به نمایندگی از همه جریانات لیبرال‌منش و شخصیت فروخته نظیر، جبهه ملی، انجمن حجتیه، غرب‌باوران، جریان موسوم به «ولایتی‌ها» که به قول حضرت امام(ره) «ولایت که هیچ، دیانت هم نداشتند» با انتشار جزوه‌ای تحت عنوان «پایان عادلانه جنگ بی‌پایان»! رزمندگان اسلام را به وقاحت با سربازان وحشی آتیلا مقایسه کرده و تسلیم در برابر آمریکا را اینگونه تئوریزه کرده بودند که «اگر خدا به شیر زور بازو و قدرت حمله داده است، در عوض به آهو نیز پای فرار بخشیده و قانون بدون استثناء طبیعت، فرار آهو از مقابل شیر درنده است»! و ایستادگی و مقاومت در برابر دشمنان مهاجم را «تندروی بی‌قاعده»! و «ناشی از نادانی»! معرفی می‌کردند. این جماعت، بعدها و پس از پیروزی رزمندگان، به روی نامبارک خود هم نیاوردند که اگر ایثار و مقاومت جانانه رزمندگان اسلام- یعنی همان تندروها به قول آنان- نبود، امروزه به جای زندگی آرام و امنیت جانی و مالی که از آن برخوردارند، باید چکمه سربازان آمریکایی را واکس می‌زدند و...
امروزه، این دیدگاه، «ذلت‌پذیر»! و «حیثیت‌گریز»! که خوشبختانه در میان مردم جایگاهی ندارد، متاسفانه در میان برخی از شخصیت‌ها و جریانات سیاسی نیز به وضوح دیده می‌شود. این جماعت هرچند اندک و کم‌شمارند ولی تاسف‌بار آن که شماری از آنان به ناحق در حاشیه کرسی‌های سیاست‌سازی و نظریه‌پردازی کشور حضور دارند و اگر درایت رهبری و صلابت برخاسته از باورهای اسلامی مردم نبود، تاکنون، از رهگذر حقارت خویش، آسیب‌های جدی فراوانی به ملت، نظام و انقلاب اسلامی تحمیل کرده بودند و...
و اما،  با ترویج‌کنندگان خط سازش گفتنی‌هایی  در میان است. بخوانید!
3- اول باید از منادیان و ترویج‌دهندگان خط سازش و تفکر تسلیم پرسید؛ کدام پیروزی، آرامش، رفاه و دستاوردی را می‌توانید نشان بدهید که بدون مقاومت در برابر زورگویان به دست آمده باشد؟ اگر نمونه‌ای دارید- که ندارید- بفرمائید!
دوم؛ کدام خط سازش و تسلیم در مقابل قدرت‌های استکباری را می‌توانید آدرس بدهید که سرانجامی غیر از «خفت»، «ذلت»، «غارت منابع طبیعی و ثروت ملی»، «اختناق»، «گسترش فقر» و ناامنی و زندگی برده‌وار ملت‌های سلطه‌پذیر، داشته باشد؟ اگر نمونه و آدرسی در چنته دارید- که می‌دانیم و می‌دانید- ندارید، ارائه دهید. این گوی و این میدان.
سوم؛ اشاره که نه، بلکه تأکید بر این واقعیت غیرقابل انکار که ترویج‌دهندگان خط سازش و نظریه‌پردازان امروزی «تفکر تسلیم»، زندگی‌ آرام، کرسی‌های مسئولیت و حتی تک‌تک نفس‌کشیدن‌های خود را وامدار و مدیون همان کسانی هستند که با وقاحت و نمک‌ناشناسی آنان را «تندرو»! می‌نامند. به بیان دیگر، اگر این روزها، آمریکا و متحدانش آغوش خود را به سوی نظریه‌پردازان خط سازش گشوده‌اند و در حالی که از سازش‌ناپذیران خط مقاومت با عناوینی نظیر «تندرو» و «افراطی»! یاد می‌کنند، پیروان خط سازش و تسلیم را با واژه‌هایی نظیر «عقل‌گرا»! «واقع‌بین»! و... تحویل می‌گیرند، این تحویل گرفتن‌ها به خاطر احترام به شخصیت سیاسی سازشکاران نیست، بلکه اگر ایستادگی غیرتمندانه خط مقاومت نبود، آمریکا و متحدانش برای سازشکاران تره هم خرد نمی‌کردند، بخوانید!
4- این یک قاعده و فرمول شناخته شده است که هرگاه دشمن در مسیر زورگویی و باج‌خواهی خود با خط مقاومت روبرو می‌شود و ناکام می‌ماند، برای مقابله با ایستادگی و مقاومت مردم و ایجاد شکاف در سدی که پیش‌روی می‌بیند، به جریانات و افراد سازشکار که ترس، رفاه‌طلبی و خوشگذرانی از ویژگی‌های آنان است روی می‌آورد و با مطرح کردن و تحویل گرفتن آنها به دنبال شکافی برای رخنه در سد مقاومت می‌گردد. بنابراین افراد و جریانات سازشکار به خودی خود برای دشمن کمترین ارزش و اهمیتی ندارند، بلکه اگر از سوی حریف تحویل گرفته‌ می‌شوند این تحویل گرفتن را مدیون خط مقاومت هستند و چه نمک‌نشناس و بی‌شخصیت‌اند سازشکارانی که ولی‌نعمت‌های خود، یعنی نیروهای مقاوم و سازش‌ناپذیر را «تندرو»! و «افراطی»! می‌نامند! 
5- حالا به چند نمونه زیر که فقط اندکی از بسیارهاست توجه کنید، قضاوت با خودتان؛
? اگر ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی و مقاومت و سختی کشیدن مردم در مقابل هجوم سراسری دشمنان نبود، آمریکا و متحدانش به جریانات و گروههای سازشکار کمترین اهمیتی می‌دادند؟!
? اگر مقاومت جانانه ملت در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 نبود و دست دشمن برای براندازی بازمانده بود، مثلث آمریکا، اسرائیل، انگلیس، برای سران و عوامل فتنه تره خرد می‌کردند؟
? اگر انقلاب اسلامی و نیاز نظام سلطه جهانی به جریان‌سازی منطقه‌ای علیه آن نبود، آمریکا و متحدانش به ملک عبدالله و ملک‌حسین، حسنی‌مبارک و... کمترین اهمیتی می‌دادند؟!
? اگر مقاومت حزب‌الله، نبود، آمریکا و اسرائیل نیازی به محمود عباس و تحویل گرفتن خط سازش در منطقه داشتند؟
? وقتی حکومت بعثی عراق آیت‌الله صدر را به شهادت رساند، «بنت الهدی» خواهر ایشان به خیابان آمد و مردم را به مقابله فراخواند ولی فقط 50 نفر با او همراهی کردند و نتیجه آن شد که علاوه بر شهادت بنت‌الهدی و بسیاری از علمای دیگر، میلیون‌ها نفر از مردم عراق در هجوم وحشیانه بعثی‌ها به قتل رسیدند و یا در جریان جنگ تحمیلی به زور وادار به حضور ناخواسته در میدان نبرد شدند.
? اگر محمد مرسی و اخوان‌المسلمین، بعد از انقلاب اسلامی مصر راه سازش با آمریکا و  اسرائیل و متحدان منطقه‌ای آنها، نظیر عربستان و قطر را در پیش نگرفته بودند، آیا امروز مردم مصر زیر چکمه نظامیان آمریکایی دست و پا می‌زدند؟ و دادگاه نظامی، در یک روز 700 نفر را محکوم به اعدام می‌کرد؟!
? اگر مردم سوریه در کنار بشار اسد در مقابل باج‌خواهی آمریکا و متحدانش مقاومت نکرده بودند، امروز شاهد پیروزی بودند؟ 
? اگر مردم ایران در برابر باج‌خواهی هسته‌ای و غیرهسته‌ای آمریکا به مقاومت مثال‌زدنی دست نزده بودند، آیا به سرنوشت کشورهایی نظیر مصر مبتلا نبودند و آیا آمریکا و متحدانش برای شخصیت‌های سازشکار امروزی کمترین ارزش و اهمیتی قائل بودند؟!
اگر و... اگر... 
6- و بالاخره، خطاب به سازشکاران و نسخه‌نویسان «تسلیم» گفتنی است که اگر اهل انصاف باشید بایستی در مقابل هر نفسی که می‌کشید و هر گامی که به آرامش و امنیت برمی‌دارید، هزار بار بر دست و بازوی همان کسانی بوسه بزنید که ولی‌نعمت شما هستند ولی‌شمایان با نمک‌ناشناسی آنان را «تندرو» و «افراطی»! می‌نامید!
ای آب ندیده‌ها و آبی‌شده‌ها
بی‌جبهه و جنگ انقلابی‌شده‌ها!
مدیون شب حمله جانبازانید
ای بر سر سفره آفتابی‌شده‌ها

حسین شریعتمداری

+ نوشته شـــده در دوشنبه 93/3/5ساعــت 10:1 صبح تــوسط عباس | نظر
حضرت آیت الله خامنه ای:پیشرفت جمهوری اسلامی مرهون «تفکر مبارزه»
بسمه تعالی
پیشرفت جمهوری اسلامی مرهون «تفکر مبارزه» است؛ این تفکر باید ادامه یابد/نباید ایجاد ابزارهای فرهنگی به هر شکلی را پیشرفت فرهنگ دانست و خوشحال شد/متهم کردن نظام به جنگ طلبی با هدف تئوریزه کردن سازش خیانت است

 

گروه سیاسی- رجانیوز: حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (یکشنبه) در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی ، تنها راه ایستادگی در مقابل جبهه ضدبشری استکبار را استمرار تفکر «مبارزه» با این جبهه دانستند و با اشاره به لزوم توجه جدی مجلس شورای اسلامی و دولت در تدوین برنامه ششم، به سه اولویت اصلی «اقتصاد مقاومتی»، «فرهنگ انقلابی و دینی» و ادامه روند پرشتاب «پیشرفتهای علمی»، تأکید کردند: راه حل مشکلات اقتصادی و سیاسی کشور را نمی توان در بیرون از مرزها پیدا کرد بلکه علاج واقعی مشکلات در درون کشور و تکیه بر ظرفیت ها و توانایی های داخلی است.

به گزارش رجانیوز، رهبر انقلاب اسلامی در این دیدار ضمن تسلیت سالروز شهادت امام موسی کاظم(ع) به شکل گیری نظام اسلامی و همچنین بقای آن، براساس «تفکر مبارزه»،  اشاره و خاطرنشان کردند: پیشرفت جمهوری اسلامی ایران و عبور موفقیت آمیز نظام اسلامی از مقاطع مهم و سرنوشت ساز 35 سال گذشته مرهون مبارزه ی جدی، صادقانه و خردمندانه ملت ایران بوده است که این تفکر باید با حفظ ویژگی های آن ادامه یابد.
 
 
حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر اینکه بدون ادامه تفکر مبارزه با جبهه استکبار نمی توانیم به اهداف والای نظام اسلامی برسیم، افزودند: علت تأکید بر ادامه مبارزه، جنگ طلبی نظام اسلامی نیست بلکه عقل و خرد حکم می کند که انسان برای عبور از منطقه ای مملو از دزدان دریایی، خود را مجهز کند و توانایی و انگیزه دفاع از خود را داشته باشد. 
 
ایشان تأکید کردند: دنیای امروز مملو از دزدان غارتگر عزت و حیثیت و اخلاق بشریت است که با مجهز شدن به علم و کسب ثروت و قدرت، با وجهه ای به ظاهر انسانی به راحتی مرتکب جنایت می شوند و به آرمانهای بشری خیانت و در نقاط مختلف دنیا جنگ افروزی می کنند.
 
رهبر انقلاب اسلامی گفتند: در چنین شرایطی چاره ای جز ادامه مبارزه و حاکم بودن تفکر مبارزه در همه امور کشور اعم از داخلی و خارجی وجود ندارد.
 
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به تلاش عده ای برای تئوریزه کردن «تفکر سازش و تسلیم»، خاطرنشان کردند: کسانی که می خواهند، سازش و تسلیم در برابر زورگویان را ترویج و نظام اسلامی را متهم به جنگ طلبی کنند، در واقع مرتکب خیانت می شوند.(صخبتهای اقای روحانی درجمع اساتید نخبه/قصد خنجرکشی با دنیا را نداریم


وی تصریح کرد: آنچه من می‌فهمم این است که راه تقابل با دنیا نمی‌تواند راه موفقیت باشد، من از اول گفتم راه این دولت، تعامل سازنده با دنیاست، تا می‌گوییم تعامل سازنده می‌گویند می‌خواهید با دنیا بسازید؟ نخیر می‌خواهیم بجنگیم، خنجر می‌خواهیم بکشیم! بله، می‌خواهیم با دنیا صحبت کنیم، با منطق صحبت کنیم و مسائل را حل کنیم، ممکن است جایی حل نشود که در این صورت یک راه حل دیگر پیدا می‌کنیم.)

 
ایشان افزودند: نظام اسلامی، نظام انسانی و شرف و احترام به کرامت بشریت و نظام صلح و خیر است.
 
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: همه مسئولان کشور در بخشهای مختلف اعم از بخش های  اقتصادی، علمی و فرهنگی، سیاستگذاری، تقنین و مذاکرات خارجی باید بدانند که در حال مبارزه هستند و در مسیر ادامه مبارزه ی پیدایش و بقای نظام اسلامی قرار دارند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: این موضوع باید همچون تفکر گسترده ای بر تمام امور و شئون کشور حاکم باشد و باید خود را در مقابل جبهه استکبار قوی کرد و محکم ایستاد.
 
ایشان در ادامه همین مبحث، سؤالی را مطرح کردند و گفتند: این مبارزه تا چه زمانی طول خواهد کشید؟
 
رهبر انقلاب اسلامی در پاسخ به این سؤال تأکید کردند: مبارزه و جهاد تمام شدنی نیست چون شیطان و جبهه ی شیطان همواره وجود دارد اما ممکن است در شرایط مختلف شیوه ها و روشهای جهاد و مبارزه متفاوت باشد.
حضرت آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: این مبارزه هنگامی به پایان خواهد رسید که جامعه بشری بتواند خود را از شَرّ جبهه استکبار و در رأس آن امریکا که پنجه های خود را بر جسم و روح و فکر بشریت گسترانیده است، رهایی دهد که این کار نیز نیازمند مبارزه ای دشوار و طولانی و گامهای بلند خواهد بود.
 
ایشان برپایی نظام اسلامی در ایران را بلندترین گام در مسیر این مبارزه دانستند و افزودند: تشکیل دوره های پی در پی مجلس در 35 سال گذشته و حضور نمایندگان در مجلس به عنوان مظهر مردم سالاری دینی، یک مبارزه است که باید آن را قدر دانست و به پیش بُرد.
 
رهبر انقلاب اسلامی به موضوع تأکید بر «مدیریت جهادی»، در نامگذاری سال جاری اشاره و خاطرنشان کردند: مدیریت جهادی فقط شامل امور مربوط به دولت نمی شود بلکه مجلس نیز اگر وظایف تقنینی و نظارتی خود را فقط با انگیزه خدمت به مردم انجام دهد، بزرگترین کار جهادی صورت گرفته است.
 
حضرت آیت الله خامنه ای، تنها راه حل مشکلات کشور را اقتصاد مقاومتی و پرهیز از چشم دوختن به بیرون از مرزها دانستند و گفتند: من از همه کسانی که در بخش های مختلف ابتکار و حرکت دارند، دفاع صمیمانه و واقعی می کنم اما معتقدم، علاج مشکلات در درون کشور است.
 
ایشان افزودند: برای حل مشکلات باید راه حل صحیح را شناخت و با دلیری و شجاعت آن را انجام دادکه یک گام بلند در این عرصه اقتصاد مقاومتی است.
 
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به حمایت ها و ستایش های لفظی که در ماههای اخیر از اقتصاد مقاومتی شده است، تأکید کردند: برای اجرای اقتصاد مقاومتی تمجید و ستایش لفظی کافی نیست بلکه باید حرکت و اقدام کرد.
حضرت آیت الله خامنه ای با تشکر از فعالیت های دولت و مجلس درخصوص اقتصاد مقاومتی گفتند: مجلس باید فعالیتهای انجام گرفته را در بُعد تقنینی و در بُعد نظارتی، پیگیری جدی کند.
 
ایشان تصویب قوانین مناسب برای اقتصاد مقاومتی و حذف قوانین مزاحم و یا معارض و نظارت بر عملکرد دولت را از وظایف اصلی مجلس برشمردند و افزودند: مجلس درخصوص قانونگذاری برای اقتصاد مقاومتی نمی تواند فقط متکی به طرح ها باشد بلکه دولت باید لوایح مناسب را به مجلس ارائه دهد.
 
رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به آماده شدن مجلس شورای اسلامی برای تدوین «برنامه پنجساله ششم» تأکید کردند: در این برنامه باید «اقتصاد مقاومتی»، «فرهنگ» و «علم» سه اولویت اصلی باشند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای درخصوص «فرهنگ» گفتند: منظور از فرهنگ، فرهنگ انقلابی و دینی و ایجاد حرکت فرهنگی بر مبنای اسلام و ارزشهای اسلامی و تقویت فرهنگ و باور و آداب و اخلاق اسلامی در جامعه است.
 
ایشان تأکید کردند: نباید به صرف بوجود آمدن و یا گسترش یک ابزار فرهنگی در جامعه، تلقی پیشرفت فرهنگ شود بلکه پیشرفت فرهنگی در جامعه، هنگامی است که فرهنگ دینی و انقلابی گسترش یابد.
 
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: انتظار من از نمایندگان مجلس به عنوان سربازان انقلاب، حمایت از گسترش فرهنگ انقلابی و اسلامی در جامعه است.
 
حضرت آیت الله خامنه ای درخصوص «علم» به عنوان سومین اولویت تدوین برنامه ششم گفتند: حرکت پرشتاب علمی که در 12 سال اخیر در کشور بوجود آمده، به هیچ وجه نباید کُند شود بلکه باید سرعت و شتاب آن بیشتر شود.
 
ایشان موضوع علم را برای کشور بسیار مهم خواندند و خاطرنشان کردند: بخش عمده ای از افتخار ملی، عزت ملی و ثروت ملی بوسیله علم به دست می آید.
 
رهبر انقلاب اسلامی در ادامه سخنان خود، یکی از وظایف اصلی نظارتی مجلس را، مبارزه حقیقی با فساد برشمردند و تأکید کردند: در موضوع مبارزه با فساد، از همان ابتدا نباید اجازه داد که کانونهای چرکین شکل بگیرد زیرا در این صورت یا مقابله امکان پذیر نیست و یا اینکه مقابله بسیار دشوار خواهد شد.
 
حضرت آیت الله خامنه ای همچنین به ابلاغ سیاستهای کلی جمعیت اشاره کردند و با استقبال از طرح مجلس شورای اسلامی برای افزایش باروری و پیشگیری از کاهش جمعیت گفتند: درخصوص جمعیت باید مراقب باشیم که اشتباه سالهای قبل تکرار نشود زیرا بهترین حالت برای دشمن، ایرانی «کم جمعیت» و با اکثریتی «سالخورده» است.
 
ایشان تأکید کردند: درخصوص موضوع افزایش جمعیت باید طرح ها، صحیح، منطقی و عالمانه باشند.
 
پیش از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی آقای دکتر لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در سخنانی ضمن تسلیت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام و تبریک حماسه فتح خرمشهر و بعثت پیامبر گرامی اسلام گفت: مجلس شورای اسلامی در مسائلی همچون فلسطین، سوریه و هسته ای موضعی مستحکم و مقتدرانه داشته است.
دکتر لاریجانی با اشاره به ارائه ی 450 طرح و لایحه در دوره ی دو ساله ی مجلس نهم افزود: در دو سال گذشته از میان طرحها و لوایح رسیده، 80 قانون به تصویب رسیده است که مورادی چون قانون نظام صنفی، بودجه، آیین دادرسی کیفری از اهم این موارد بوده است.
 
رئیس مجلس شورای اسلامی جهت گیری کلی قوه مقننه را تقویت فضای کسب و کار، پیگیری سیاست های اقتصاد مقاومتی و تقویت بُعد نظارتی مجلس از طریق کمیسیونهای مربوطه و یا از طریق طرح سئوال از مسئولان اجرایی، تحقیق و تفحص و دیوان محاسبات بیان کرد.

+ نوشته شـــده در یکشنبه 93/3/4ساعــت 7:44 عصر تــوسط عباس | نظر
ما نمیتوانیم از کجا آمد؟ (یادداشت روز) متفکران بسیاری علیه روشن

.


متفکران بسیاری علیه روشنفکری غربزده اعلام جرم کرده‌اند اما منطق ژان پل سارتر در این باره شنیدنی و خواندنی است. او در مقدمه‌ای که برای کتاب مغضوبین روی زمین (اثر فرانتس فانون) نوشته، روایتی جالب از ماجرا دارد. «ما روسای قبائل، خان‌زاده‌ها، پولدارها و گردن‌کلفت‌های آفریقا و آسیا را می‌آوردیم چند روزی در آمستردام، لندن، نروژ، بلژیک و پاریس می‌چرخاندیم، لباس‌هایشان عوض می‌شود، روابط اجتماعی تازه‌ای یاد می‌گرفتند... آرزوی اروپایی شدن را در دلهایشان به وجود می‌آوردیم. بعد اینها را به کشورهای خودشان پس می‌فرستادیم. کدام کشورها؟ کشورهایی که درِ آنها برای همیشه به روی ما بسته بود، ما در آنها راه نداشتیم، ما دشمن بودیم. روشنفکرهایی که درست کرده بودیم فرستادیم به کشورهایشان. بعد فریاد می‌زدیم برادری، انسانیت. بعد می‌دیدیم پژواک صوت ما از دهان همین روشنفکرها- عین سوراخ آب حوض- پس می‌آید... انعکاس درست و وفادارانه صوت خودمان را از حلقوم‌هایی که درست کرده بودیم می‌شنیدیم. مطمئن شده بودیم هرگز کوچکترین حرفی برای زدن به جز آنچه در دهانشان می‌گذاشتیم ندارند بلکه حتی حق حرف زدن را از مردم خودشان هم گرفته‌اند».
بی‌علت نبود خان ملک ساسانی درباره فضای مدرسه علوم سیاسی پس از مشروطه و آغاز دوره رضا خان نوشت «روزی جناب سید ولی‌الله خان نصر که تشریح درس می‌دادند، فرمودند ایران مثل خزه‌ای است که به دیوار چسبیده باشد و دولت انگلیس به منزله آن دیوار است که اگر نباشد، خزه وجود خارجی ندارد... دستور ذکاءالملک و منصورالملک و باقر کاظمی همیشه این بود که نبایستی اشخاص باهوش و باسواد جزو کارمندان وزارت خارجه درآیند». و همین ذکاءالملک فروغی نخست‌وزیر رضان خان بود که از محصلان پرسیده بود «آیا آستین لباس بدون دست می‌جنبد؟ انگلیس همان دست داخل آستین ایران است و ایران بی او نمی‌تواند حرکت کند»! حدود 3 دهه بعد هنگامی که ملت ایران به حرکت درآمدند تا نفت را ملی کنند، سپهبد رزم‌آرا با گستاخی به مردم انقلابی گفت شماها که نمی‌توانید یک کارخانه سیمان را اداره کنید و لولهنگ (آفتابه) بسازید، می‌خواهید صنعت نفت به این عظمت را ملی کنید؟!
به مدت 150 سال منطق ساحرانه «شما نمی‌توانید» به ملت ایران القا شد و از حاکمیت ارضی گرفته تا منابع غنی زیرزمینی و امتیازات اقتصادی و حاکمیت سیاسی را دستخوش غارت بیگانگان قرار داد. انقلاب اسلامی نقطه پایانی بر منطق فشل‌کننده «ما نمی‌توانیم» بود. به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی امام خمینی چه کرد؟ او به مردم شخصیت داد. خود واقعی و هویت اسلامی را به آنان بازگرداند. آنها را از حالت خودباختگی و استسباع خارج کرد. فلاسفه و حکما اصطلاحی دارند به نام استسباع که در فارسی آن را شیرگیر ترجمه کرده‌اند. می‌گویند بعضی از حیوانات کوچک وقتی با حیوانات درنده‌ای روبرو می‌شوند- مثلا وقتی خرگوش با شیر مواجه می‌شود- حالت استسباع پیدا می‌کنند یعنی اراده فرار از آنها سلب می‌شود، قدرت تصمیم‌گیری را از دست می‌دهند، خودباخته و مفتون می‌شوند. نقطه مقابل استسباع، ایمان به خود پیدا کردن است». امام خمینی بود که طلسم چند صدساله ساحران بزرگ اروپایی و آمریکا را شکست و با برانگیختن ملتی رخوت‌زده ثابت کرد آنچه تابو و توهم است، افسانه شکست‌ناپذیری مستکبران است. امام(ره) به همه ملت‌ها آموخت که «ما می‌توانیم» واقعی‌ترین و شدنی‌ترین آرمان‌هاست. امام این معجزه واقعی را در برابر جادوی وهم‌انگیز قدرت‌ها به عرصه آورد.
نه تنها یک فرمانده جوان فاقد لشکر به نام جهان‌آرا به مدت 33 روز در برابر چند لشکر مکانیزه ارتش صدام مقاومت کرد، بلکه خرمشهر در سوم خرداد 1361 در حالی از پنجه اشغالگران آزاد شد که 19 هزار نظامی آموزش‌دیده دشمن به اسارت درآمده بودند. آنها که بعدا با استعمال ادبیات «شعر و شعار» به منطق مقاومت و استقامت طعنه زدند، نمی‌توانند انکار کنند که نه تنها از متن آن مقاومت 33 روزه، آزادی خرمشهر رقم خورد، بلکه همان مجاهدت، «بن مایه» فتح‌الفتوح حزب‌الله در جنگ 33 روزه 1385 (2006) شد و کمر پنجمین ارتش ادعایی دنیا را شکست. همچنان که عقب‌نشینی خفت‌بار ارتش اسرائیل از جنوب لبنان در چهارم خرداد 1379 (25 می 2000 میلادی) و سپس از نوار غزه در سال 2005 افسانه نبود، هزیمت این رژیم در جنگ 33 روزه نیز واقعیتی غیرقابل انکار است. اما این واقعیت را نه لفاظان قائل به تسلیم‌پذیری بلکه مجاهدان قائل به خطرپذیری رقم زدند، که اگر بنای بر التماس و سازش‌طلبی بود، جنوب لبنان و غزه نیز به رژیم نامشروع اسرائیل ملحق می‌شد. واقعیت این است که یاسر عرفات با کاربست شاخه زیتون و آمد و شد در کریدورهای سیاسی و نشست‌ها و مذاکرات بی‌سر و ته نتوانست حتی یک وجب از خاک فلسطین را آزاد کند هیچ، که آخرالامر مقر او را نیز به توپ بستند و سرانجام هم او را تحمل نکردند و مسموم ساختند.
32 سال پس از فتح بزرگ خرمشهر که در آن دست خدا از آستین جوانان گمنام اما مصمم و دلاور بیرون آمد و در حالی که حزب‌الله جشن پیروزی برگزار می‌کند، نوار پیروزی‌های جبهه مقاومت اسلامی به سوریه و عراق امتداد یافته است. عراق در انتخابات و سوریه در دفاع میهنی، هر یک سند تازه‌ای از «آمریکا نمی‌تواند» را به پرونده ناکامی‌های شیطان بزرگ افزودند. همین روزها در حالی که مروه ابواحمد تحلیلگر غرب تاکید می‌کند «در آزادسازی جنوب لبنان، این ایران بود که پیروز شد»، روزنامه فرانسوی لوموند نوشت «چرخش معادله قدرت در سوریه و شکست معارضان مسلح، بدون ایران امکان‌پذیر نبود». اما منطق ما می‌توانیم صرفا به حوزه دفاع و مقاومت نظامی منحصر نمانده است. هنر امام خمینی و امام خامنه‌ای، به میدان آوردن همه ظرفیت‌ها در حوزه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. اگر دشمن و ایادی داخلی او چالش‌محورند- و مع‌الاسف جناح‌ها نیز بعضا به همین روند کمک می‌کنند- هنر رهبری در این 35 سال، فرصت‌محوری و بسیج ظرفیت‌ها در متن چالش‌های بزرگ بوده است. رهبر معظم انقلاب چهارشنبه گذشته در دانشگاه امام حسین علیه‌السلام فرمودند «امروز نظام اسلامی درگیر چالش‌هایی است. وجود چالش به معنای حرکت به سمت جلو و ابتکارهای روزافزون و نو به نو است. وجود چالش، انسان‌های آگاه و بصیر و شجاع را نگران نمی‌کند. وجود چالش، انسان‌های متعهد را به نگاه به ظرفیت‌های موجود و احیانا معطل مانده وادار می‌کند. این چالش‌ها بر اثر این است که در نظام جمهوری اسلامی، توان پیشرفت، توان استحکام، توان اقتدار روزافزون بسیار است. دشمنان ما این را می‌بینند... دولت‌های استکباری عادت کرده‌اند که سلطه‌گری کنند، زور بگویند... آنچه استکبار جهانی را آشفته کرده این است که یک ملت در یک کشور مهم با سابقه تاریخی بسیار غنی، با دارا بودن خصوصیات منحصر به‌فرد، در مقابل این عادت زشت سلطه‌گری و سلطه‌پذیری ایستاده است؛ این است که آمریکا را عصبانی می‌کند».
یک نشانه اتقان و استحکام این مسیر، رویش‌های نو به نو در جمهوری اسلامی است. شهید مجید شهریاری که به تصریح دکتر صالحی «بدون دریافت یک ریال» توانست غنی‌سازی 20 درصد را به انجام رساند و کمر شیطان را حقیقتا در آن تحریم انباشته از تهدید بر سر سوخت راکتور تهران بشکند، یکی از همین رویش‌هاست؛ همچنان که دانشمندان گمنام حوزه نانو و سلول‌های بنیادی. اگر انقلاب اسلامی عقیم بود، هرگز این رویش‌های بزرگ در چهارمین دهه از عمر مبارک انقلاب اسلامی پدید نمی‌آمد. آیا کسی می‌تواند مجید شهریاری‌ها را انکار کند؟ آنها در بوستان پربرکت انقلاب روییدند و سر برآوردند و مایه شگفتی اهل فن شدند، چون افق نگاهشان به دوردست و آینده روشن در ایجاد تمدن اسلامی بود. «و مثلهم فی‌الانحیل کزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع». اما حکایت ریزش‌ها معطوف به نقش‌آفرینانی است که نتوانستند دورتر از نوک دماغ خود را ببینند و تبدیل به محافظه‌کاران واقعی شدند. مغالطه‌ ما نمی‌توانیم از جانب آنانی صادر شد که خیال می‌کردند منطق «ما می‌توانیم» و گفتمان مجاهدت، یک خط صاف و حرکت خطی بدون چالش و دست‌انداز است و چون چالش‌ها به چشم‌شان آمد، از اصل حرکت منصرف شدند و نسخه رو به قبله شدن را پیچیدند. آنها منطق استقامت را بد فهمیدند حال آن که امیر مؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید گاه ما بر دشمن غلبه می‌کردیم و گاه دشمن غلبه می‌کرد اما «فلما رأی‌الله صدقنا انزل بعدوّنا الکبت و انزل علینا النصر... هنگامی که خداوند صداقت (راست قامتی) ما را دید، خواری را بر دشمن نازل کرد و نصرت را ارزانی ما نمود تا نهال ایمان سبز شد» (خطبه 56 نهج‌البلاغه).
فلاسفه می‌گویند قوی‌ترین دلیل بر امکان یک شیئ، وجود آن شیئ است. ملت ایران «ما می‌توانیم» را بدون واسطه در انقلاب، دفاع مقدس، مقابله با غائله‌آفرینی و فتنه‌انگیزی گروهک‌ها، تحریم اقتصادی 35 ساله و حماسه‌های بزرگ سیاسی تجربه کرده است. به بیان رهبر انقلاب «ما دانسته‌ایم که بدون اتکا به قدرت‌های زورگو و باج‌بگیر می‌توانیم پیش برویم، می‌توانیم قوی بشویم، می‌توانیم میدان‌های ناشناخته و ناگشوده  اندیشه بشری و فکر بشری و دانش بشری را بگشاییم». این راز بزرگی است که ملت ایران گشوده است. شاهین تیزپروازی که آزادی و مجال پرواز را تجربه کرد، قفس مرغ خانگی و طوطی‌صفتی را اختیار نمی‌کند. «آزادی» بزرگترین رهاورد انقلاب اسلامی بود که انبوهی از فرصت و توانمندی‌ها را به ملت ما هدیه کرد. چه کسی می‌تواند این آزادی از یوغ ابرقدرت‌ها را از ملت ما دریغ کند یا در توجیه سلب آن نسخه بپیچد؟!

فرصت دیپلماسی- به عنوان یکی از ده‌ها فرصت در اختیار ملت ایران- صرفا برای توسعه دادن به این آزادی و استقلال است. از این فرصت باید بهره گرفت. «ما معتقد به تعامل با دنیا هستیم. در تعامل با دنیا باید طرف مقابل را شناخت، اگر نشناسیم، پشت پا خواهیم خورد. پرونده خصوم خود را فراموش نکنیم... اگر این سابقه یادتان رفت، پشت پا خواهید خورد... هنر این است که شما کاری کنید که راهتان را ادامه دهید، او هم مانع کار نشود. و الا اگر چنانچه توافق و تفاهم به این معنا بود  که او بگوید شما باید از این راه برگردید، شما هم بگویید خیلی خوب، این که خسارت است». مسئولان مذاکره کننده «اگر نتیجه گرفتند چه بهتر اما اگر نتیجه نگرفتند، معنایش این باشد که برای حل مشکلات کشور بایستی کشور روی پای خودش بایستد... توصیه ما به مسئولین‌مان، به بچه‌های خودمان این است؛ مراقب باشید لبخند فریبگرانه دشمن شما را دچار اشتباه نکند، دچار خطا نکند». و «علاج مقابله با دشمنی فقط یک چیز است و آن تکیه بر اقتدار ملی و توان داخلی ملی و مستحکم کردن هرچه بیشتر ساخت درونی کشور است»..

 

.


+ نوشته شـــده در یکشنبه 93/3/4ساعــت 12:50 عصر تــوسط عباس | نظر
ذکر دائم امام موسی کاظم(ع) چه بود؟\ اللهم انی أسألک الراحة عند ا
بسمه تعالی


img/daneshnameh_up/c/cc/javad1.jpg
ذکر دائم امام موسی کاظم(ع) چه بود؟

 

 ایسنا: سجده‌های طولانی و چشمان بارانی‌اش، از عشقی پایدار و ایمانی عمیق به ساحت قدس ربوبی حکایت می‌کند چنان که در زیارت آن بزرگوار می‌خوانیم: « حلیف السجدة الطویلة و الدموع الغزیره »؛ زندگی‌اش با سجده‌های طولانی و چشمان اشکبار همراه بود.

 
ایشان جهانی از شکوفه و حماسه را در صحنه جهاد متجلی ساخته و بی اعتنا به قدرتمندان خودخواه، معجزه ایمان و دین را فرا راه حق جویان قرار داده است. ابعاد وجودی آن بزرگوار داستانی زیبا و شنیدنی دارد که در چشم اندازهای محدود انسان‌های معمولی قرار نمی‌گیرد. آنچه وظیفه است این که ساحل نشین دریای وجودی‌اش گردیم شاید نسیم صبحگاهی به قلب نوازشی دهد.
 
25 رجب سال 183 هجری قمری مصادف است با شهادت امام موسی کاظم (ع) نهمین معصوم و هفتمین امام شیعیان. این امام بزرگوار در سن 55 سالگی، به‏ وسیله زهری که در زندان" سندی بن شاهک" به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد به شها‌دت رسیدند.
 
به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الکاظم) شد.
 
امام موسی کاظم(ع) در هفتم ماه صفر سال 128 هجری متولد شدند و برخی نیز سال 129 را ذکر کردند، محل تولد امام موسی کاظم(ع) ابواء (منطقه‏‌ای در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی)است. نسب پدری امام جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‏طالب (ع)است؛ نام مادر امام موسی کاظم (ع)حمیده مصفّاة. نام‏‌های دیگری نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق(ع) زنان را در یادگیری مسائل و احکام دینی به ایشان ارجاع می‏‌داد.
 
امام موسی کاظم(ع) در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
 
امام هفتم (ع) با جمع روایات و احادیث و احکام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفربن محمد(ع) نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری کرد که جان خود را فدا ساخت.
 
موسی بن جعفر (ع) به جرم حقگویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد. حضرت موسی بن جعفر را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند. شیخ مفید درباره آن حضرت می‌گوید: " او عابدترین و فقیه‌ترین و بخشنده‌ترین و بزرگ منش‌ترین مردم زمان خود بود، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت. این جمله را زیاد تکرار می‌کرد: " اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ).
 
امام موسی بن جعفر (ع) بسیار به سراغ فقرا می‌رفت. شب‌ها در ظرفی پول و آرد و خرما می‌ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می‌رساند، در حالی که آنها نمی‌دانستند از ناحیه چه کسی است. هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشی قرآن می‌خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می‌داد، شنوندگان از شنیدن قرآنش می‌گریستند، مردم مدینه به او لقب " زین المجتهدین " داده بودند. مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند. آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شب‌ها و روزها برای دلجویی به خانه آنها می‌آمده است.
 
در ادامه به احادیثی از این امام بزرگوار اشاره می‌کنیم:
 
بر شما باد به خموشی که کم گویی، حکمت بزرگی است.
 
خردمند دروغ نمی‏‌گوید، اگرچه میل او در آن باشد.
 
خشم کلید هر بدی است.
 
تدبیر نیمی از زندگی است.
 
خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأی و فرمان‌بر هر کس مباش.

+ نوشته شـــده در یکشنبه 93/3/4ساعــت 8:59 صبح تــوسط عباس | نظر
ذکر دائم امام موسی کاظم(ع) چه بود؟ اللهم انی أسألک الراحة عند ا
ذکر دائم امام موسی کاظم(ع) چه بود؟

 

 ایسنا: سجده‌های طولانی و چشمان بارانی‌اش، از عشقی پایدار و ایمانی عمیق به ساحت قدس ربوبی حکایت می‌کند چنان که در زیارت آن بزرگوار می‌خوانیم: « حلیف السجدة الطویلة و الدموع الغزیره »؛ زندگی‌اش با سجده‌های طولانی و چشمان اشکبار همراه بود.

 
ایشان جهانی از شکوفه و حماسه را در صحنه جهاد متجلی ساخته و بی اعتنا به قدرتمندان خودخواه، معجزه ایمان و دین را فرا راه حق جویان قرار داده است. ابعاد وجودی آن بزرگوار داستانی زیبا و شنیدنی دارد که در چشم اندازهای محدود انسان‌های معمولی قرار نمی‌گیرد. آنچه وظیفه است این که ساحل نشین دریای وجودی‌اش گردیم شاید نسیم صبحگاهی به قلب نوازشی دهد.
 
25 رجب سال 183 هجری قمری مصادف است با شهادت امام موسی کاظم (ع) نهمین معصوم و هفتمین امام شیعیان. این امام بزرگوار در سن 55 سالگی، به‏ وسیله زهری که در زندان" سندی بن شاهک" به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد به شها‌دت رسیدند.
 
به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الکاظم) شد.
 
امام موسی کاظم(ع) در هفتم ماه صفر سال 128 هجری متولد شدند و برخی نیز سال 129 را ذکر کردند، محل تولد امام موسی کاظم(ع) ابواء (منطقه‏‌ای در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی)است. نسب پدری امام جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‏طالب (ع)است؛ نام مادر امام موسی کاظم (ع)حمیده مصفّاة. نام‏‌های دیگری نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق(ع) زنان را در یادگیری مسائل و احکام دینی به ایشان ارجاع می‏‌داد.
 
امام موسی کاظم(ع) در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
 
امام هفتم (ع) با جمع روایات و احادیث و احکام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفربن محمد(ع) نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری کرد که جان خود را فدا ساخت.
 
موسی بن جعفر (ع) به جرم حقگویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد. حضرت موسی بن جعفر را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند. شیخ مفید درباره آن حضرت می‌گوید: " او عابدترین و فقیه‌ترین و بخشنده‌ترین و بزرگ منش‌ترین مردم زمان خود بود، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت. این جمله را زیاد تکرار می‌کرد: " اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ).
 
امام موسی بن جعفر (ع) بسیار به سراغ فقرا می‌رفت. شب‌ها در ظرفی پول و آرد و خرما می‌ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می‌رساند، در حالی که آنها نمی‌دانستند از ناحیه چه کسی است. هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشی قرآن می‌خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می‌داد، شنوندگان از شنیدن قرآنش می‌گریستند، مردم مدینه به او لقب " زین المجتهدین " داده بودند. مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند. آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شب‌ها و روزها برای دلجویی به خانه آنها می‌آمده است.
 
در ادامه به احادیثی از این امام بزرگوار اشاره می‌کنیم:
 
بر شما باد به خموشی که کم گویی، حکمت بزرگی است.
 
خردمند دروغ نمی‏‌گوید، اگرچه میل او در آن باشد.
 
خشم کلید هر بدی است.
 
تدبیر نیمی از زندگی است.
 
خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأی و فرمان‌بر هر کس مباش.

+ نوشته شـــده در یکشنبه 93/3/4ساعــت 8:31 صبح تــوسط عباس | نظر
آمارهای جالبی که از آزادی خرمشهر نمیدانستید مجله مهر- زهره شریفی
بسمه تعالی
آمارهای جالبی‌ که از آزادی خرمشهر نمی‌دانستید
سوم خرداد، تداعی گر حماسه جانبازی دلدادگان روح الله است

پایگاه خبری شمال پرس:آیت الله طبرسی، نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه ساری 

 

مجله مهر- زهره شریفی:بعد از ظهر سی و یکم شهریور ماه 1359 یعنی 34 سال پیش بود که سربازان عراقی، میله‌های مرزی شلمچه را با هدف اشغال 3 روزه خوزستان پشت سر گذاشته بودند و تصرف بی‌دردسر و آسان خرمشهر را به عنوان اولین گام در دستور برنامه‌های خود قرار دادند. رویایی که البته هزینه های سنگینی روی دست عراق گذاشت و سرنوشت جنگ را تا حد زیادی تحت تاثیر قرار داد.

شهری که قرار بود با یک گردان اشغال شود

 شرایط سیاسی حاکم بر منطقه و نبود انسجام لازم نیروهای مسلح ایران در اوایل جنگ به دلیل تازگی انقلاب ، اشغال خرمشهر را برای بعثی ها  بسیار آسان به نظر رساند . به این دلیل تنها یک گردان مأمور اشغال خرمشهر شد. اما بر خلاف انتظار خرمشهر با دست‌های خالی و تنها با تکیه بر اراده‌های استوار جمعی از مردم خرمشهر، 34 روز مقاومت کرد و در پایان، نه با یک گردان، بلکه با هجوم یک لشکر به اسارت درآمد.

پیشروی یگان های زرهی و پیاده عراق به سمت شهر از اولین ساعات جنگ بود. آنها در چهارمین روز، از دو محور جاده شلمچه و جاده اهواز به دروازه های شهر رسیدند و طی چند حمله سعی داشتند به داخل شهر نفوذ کنند که هر بار با مقاومت مدافعین عقب نشینی می کردند.دلیر مردان و جوانان خرمشهری با استقامت وصف ناپذیری در برابر حملات یگان های زرهی مکانیزه و پیاده عراق مقاومت می کردند و 35 روز دشمن را در پشت دروازه ها و کوچه پس کوچه های این شهر متوقف کردند.

در ابتدا بسیاری از مردم هجوم عراقی ها را  یک درگیری موقت تصور کرده  و فکر می کردند که طی مدت کوتاهی، شرایط عادی به منطقه باز می‌گردد. اما بعد از چند روز و تشدید قابل توجه درگیری‌ها و اوج گرفتن میزان تلفات جانی، تلخی جنگ در کام همه نشست و مهاجرت آغاز شد. بسیاری از مردم سراسیمه و با به ‌جای گذاردن مال و اموال خود، با هر وسیله ممکن، خرمشهر را به مقصد شهرها و روستاهای اطراف ترک کردند.

اما در این میان گروهی نیز ماندند تا مانع از سقوط شهر شوند. در اینجا تنها مردان نبودند که برای دفاع همه جانبه در برابر هجوم دشمن، ایستادند، بلکه حضور چشمگیر زنان و دختران نیز در صفوف مستحکم مدافعین، بسیار قابل توجه بود. متأسفانه به دلیل شرایط بحرانی و غیر قابل پیش‌بینی آن مقطع و نیز به دلیل عدم سازماندهی مشخص در برآورد و ارسال نیرو آمار دقیقی از تعداد زنان حاضر در صحنه نبرد در دست نیست. اما از میان روز نوشت‌ها و همچنین لابه‌لای خاطرات به چاپ رسیده می‌توان نام ده‌ها زنی را یافت که در آن روزها خالق صحنه‌هایی بزرگ شد.

در واقع همین وقفه 34 روزه بود که فرماندهان عراقی را در ادامه گام‌های بعدی دچار تردید کرد. این تردید زمانی جدی‌تر شد که عراقی ها فهمیدند تمام این کابوس 34 روزه را گروه معدودی زن و مرد محلی رقم زده‌اند که قریب به اتفاق آنان غیر نظامی بوده و کمترین آشنایی با کاربرد سلاح‌های سبک هم  نداشته‌اند.

خطر سقوط: هر 3 روز یک‌بار

بتدای جاده خرمشهر-اهواز که به جبهه پلیس راه مشهور بود، شاهد حوادث فراوانی در اولین هجوم دشمن بود چراکه رزمندگان اسلام موفق شدند با استفاده از جاده خرمشهر- اهواز از پلیس راه عبور کنند و وارد شهر شوند. بندر وگمرک خرمشهر نیز از مهم ترین بنادر کشور، قبل از آغاز جنگ بود ، ارتش عراق در زمان هجوم خود، گمرک پر از اجناس را به غارت برد و آن را به آتش کشاند. دشمن درنظر داشت گمرک رابه عنوان محل نبرد استفاده کند ولی مقاومت نیروهای مردمی تلفات سنگینی را به دشمن وارد می کرد و19 روز طول کشید تا دشمن توانست موقعیت خود رادرحوالی ساحلی گمرک تثبیت کند.

اما حساس ترین منطقه، مرکز خود شهر بود ، درطول 35 روز جنگ و مقاومت در خرمشهر تمام نقاط ومحله های آن زیر آتش سنگین دشمن قرار گرفت .باسقوط پلیس راه و نفوذ دشمن به نقاطی از شهر مثل کوی طالقانی درتاریخ 21 مهر 59 تقریباٌ هرسه روز یکبار خرمشهر تاآستانه سقوط پیش می رفت و در 24 مهر 59 خونین ترین درگیری ها رخ داد وخرمشهر، "خونین شهر" نام گرفت .

مدتی پس از اشغال خرمشهر، عملیات متعددی در جهت آزاد سازی خرمشهر، شکست حصر آبادان، آزاد سازی بستان و منطقه غرب شوش و دزفول صورت گرفت که می‌توان به عملیات نصر، توکل، ثامن الائمه، طریق القدس و فتح المبین اشاره کرد که علیرغم دستاوردهای مهم، همچنان منجر به آزادی خرمشهر نمی شد.

عملیات 4 مرحله ای برای آزادی خرمشهر

در نهایت عملیات" بیت المقدس" با رمز "یا علی بن ابیطالب(ع) "در ساعات اولیه بامداد 10 اردیبهشت ماه61 با هدف آزاد سازی خرمشهر آغاز شد. این عملیات در چهار مرحله انجام گرفت. در مرحله اول این عملیات، منطقه سر پل به مساحت 800 کیلومتر تصرف شد. در مرحله دوم که در 16 اردیبهشت 61 صورت گرفت، نیروهای ایرانی در شمال خرمشهر مستقر شده، جاده اهواز ـ خرمشهر و نیز مناطق دیگری را آزاد کردند. مرحله سوم عملیات در 19 اردیبهشت 61 آغاز و تلفات و خسارات سنگینی به دشمن وارد کرد و  سبب شد تا بالاخره نیروهای خودی در دروازه‌های شهر مستقر شوند.

و در نهایت مرحله چهارم عملیات در اول خردادماه 81 آغاز و پس از درگیری شدید و محاصره بی امان دشمن، روز سوم خرداد ماه 61 انبوه نیروهای دشمن از مقاومت دست برداشته و با شعارهای "الموت لصدام و دخیل الخمینی" تسلیم نیروهای ایرانی شدند. بدین ترتیب خرمشهر پس از 34 روز مقاومت در برابر دشمن که در تاریخ 4/8/59 اشغال شده بود، پس از 575 روز و طی 25 روز عملیات در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد 61 آزاد شد.

22 هزار و 500 شهید و مجروح برای آزادی یک شهر

 آمارها نشان می‌دهد که تعداد کل شهدای عملیات بیت المقدس(25 روز عملیات طی چهار مرحله) به 5553 بالغ می‌شود که از این میان 1086 نفر نیروی ارتش و مابقی از نیروهای سپاه پاسداران و بسیجیان بودند. گفتنی است که تعداد مجروحین این عملیات به بیش از هفده هزار نفر بالغ می‌شود. همچنین مطابق آمار تعداد تلفات دشمن بصورت کشته و زخمی 16 هزار  و اسیر 19 هزار نفر بوده است.

اصفهانی ها بیشترین شهدای آزادسازی خرمشهر

سوم خرداد، تداعی گر حماسه جانبازی دلدادگان روح الله است
 

پایگاه خبری شمال پرس:آیت الله طبرسی، نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه ساری 

بر اساس آمار مرکز آمار و اطلاعات بنیاد شهید انقلاب اسلامی تمامی استان‌ها در عملیات بیت المقدس اعزام نیرو داشته‌اند. با توجه به اطلاعات موجود بیشترین درصد شهدا به ترتیب مربوط به استان اصفهان با 27/1 درصد، استان تهران با 13/6 درصد و استان خوزستان با 12/3 درصد است.  اطلاعات موجود نشان می‌دهد که بیشترین درصد فراوانی شهدای عملیات بیت المقدس در دامنه سنی 20-16 سال(49/4درصد) و 25-21 سال(31/5درصد) قرار داشته‌اند.

رایو بغداد: خرمشهر مثل بصره

 اهمیت آزاد سازی خرمشهر تا جایی بود که که نیروهای متجاوز عراق پیش از نبرد سرنوشت ساز رزمندگان ما، برای آزادی خرمشهر در اطلاعیه‌ای به نیروهای خود دستور داده بودند که دفاع از خرمشهر را به منزله دفاع از بصره، بغداد و تمام شهرهای عراق در نظر داشته باشند. همچنین تجهیزات و امکانات دفاعی دشمن در این منطقه نشان می‌داد که عراق خرمشهر را به عنوان نماد پیروزی خود در جنگ به حساب آورده و قصد داشته است به هر قیمت،‌ این شهر را در تصرف نیروهای خویش نگهدارد. فتح خرمشهر در زمانی کمتر از 24 ساعت، موجب شد که بخش قابل توجهی از نیروهای مهاجم عراقی به اسارت نیروهای جمهوری اسلامی ایران درآیند. 

 امام خمینی (ره) در سوم خرداد 1361به مناسبت آزادی خرمشهر پیامی خطاب به ملت ایرانیان کردند، در اولین بخش این بیانیه آمده است: "با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به اینجانب شده است، سپاس بی‌حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود."

 

 تیترهای به یادماندنی و گزارش های خواندنی روزنامه ها درباره آزادسازی خرمشهر هنوز در ذهن خیلی ها مانده است

بازتاب رسانه ها نیز در این میان قابل توجه بود و نشان از اهمیت زیاد این ماجرا داشت، در آستانه ورود قوای ایران به خرمشهر بخش فارسی "رادیو بغداد"  مکرر اعلام می‌کرد: «دفاع از خرمشهر دفاع از بصره است و آبروی امت عربی در گرو دفاع از خرمشهر است.» این رادیو تلاش می‌کرد سربازان وحشت زده عراقی را به مقاومت وادار کند.

مرور گزارش "رادیو بی بی سی"هم در این باره جالب است:«حوادث چند روز اخیر و ادعاهای عراق دایر بر عقب‌نشینی طبق برنامه، سرپوشی بر دامنه شکست این کشور به شمار می‌آید. ظرف دو ماه گذشته تقریباً تمام قوایی که در خوزستان موضع گرفته بودند، مجبور به عقب‌نشینی شدند. سقوط سریع خرمشهر به خصوص باعث سرافکندگی عراق شده است. طبق آمار، 30 الی 40 هزار سرباز از این شهر دفاع می‌کردند و فاصله آن تا مرز چند کیلومتری بیشتر نبوده است.»

خبرگزاری" آسوشیتدپرس" هم سقوط خرمشهر را شکستی توهین‌آمیز و واقعی برای دولت صدام در جنگ 20ماهه ارزیابی کرد. "رادیو لندن" نیز به نقل از کارشناسان، پیروزی در خرمشهر را به عنوان یکی از بزرگترین پیروزی‌های ایران بر شمرد. روزنامه "نیویورک تایمز" نیز عقب‌نشینی عراق را به عنوان بزرگترین شکست برای عراق در طول جنگ دانست.

روزنامه "واشنگتن پست " نیز عامل پیروزی ایرانیان را شیوه حملات زمینی ایران و تکمیل آن در مراحل مختلف دانست و تاکید کرد، عراقی ها هنوز یارای فراگیری آن را ندارند. مجله آلمانی "اشپیگل" نیز روحیه شهادت‌طلبی و تعصب را عامل پیروزی‌های اخیر ایران دانست و مجله پاکستانی "مسلم "بر نقش ایمان و قدرت روحی تاکید کرد.


+ نوشته شـــده در یکشنبه 93/3/4ساعــت 8:26 صبح تــوسط عباس | نظر
خاطرات مظفر از 18 تیر: خاتمی به من گفت غلط کردی و بیجا کردی مصاح
بسمه تعالی

دوم خردادقتلهای زنجیره ای

خاطرات مظفر از 18 تیر: خاتمی به من گفت غلط کردی و بیجا کردی مصاحبه کردی

 

فارس نوشت:

مظفر نماینده فعلی مجلس و وزیر اسبق آموزش و پرورش با ذکر خاطرات جالبی از هیأت دولت دوم خرداد گفت: پرسیدم آقای خاتمی! دارید چه کار می‌کنید؟ جواب داد: داریم وارد دستور کار می‌شویم. گفتم: مگر شما خبر ندارید که دارد در جامعه چه می‌گذرد؟ دارند پاسگاه‌ها را می‌گیرند، گفت: می‌گویی چه کار کنیم؟ به ما چه؟ ما که موافق نیستیم. گفتم: آخر عکس شما را بالای سرشان گرفته‌اند
 
بخشهایی از مصاحبه مظفر:
 
 
-حتی عضو ستاد انتخاباتی آقای خاتمی هم نبودم. یک روز خانه مادرم بودم و بی‌خبر از همه چیز و یک دفعه دیدم که ... اصلاً تصورش را هم نمی‌کردم چنین اتفاقی بیفتد. بعد از انتخابات بود و خانه مادرم بودم. آقای خاتمی هم هنوز در مسئولیت اصلی‌اش مستقر نشده بود و فعلاً در کنار ریاست جمهوری و طی دو، سه ماه باید کابینه‌اش را آماده می‌کرد. گفتند یک فرمی هست که باید به شما بدهیم و باز بی‌خبر بودم و فکر می‌کردم مثل هر فرم دیگری است گفتم من به خانه خودم می‌آیم، فرم را بیاورید. آوردند و باز کردم و دیدم از من رزومه‌کاری خواسته‌اند و به من گفتند یکی از گزینه‌های وزارت هستم. من با ناباوری رزومه را پر کردم. بعد از مدتی مرا دعوت کردند و گفتند: «آقای خاتمی می‌خواهد شما را ببیند». رفتم خدمت ایشان و صحبت‌های عمومی از وضعیت آموزش و پرورش کردند و گفتند: «یکی از گزینه‌های مطرح برای آموزش و پرورش شما هستید». گفتم: «چطور من؟» گفتند: «ارزیابی کرده‌ایم و شما را قبول دارند». گفتم: «خیلی‌ها هستند و سراغ آنها بروید» و عده‌ای را هم که همفکری و همخوانی با من داشتند، خودم معرفی کردم و گفتم: «اینها هستند و شاید شما با اینها بهتر بتوانید کار کنید». گفتند: «بررسی کرده‌ایم و نظر رهبری هم نسبت به شما مساعد است». بعد که دید ممکن است این جمله برای خودش باری داشته باشد، گفت: «البته من خودم شما را انتخاب کرده‌ام و تحمیلی در کار نیست، اما شما را قبول دارند».
 
استنباط خودم این بود که شاید از جانب دیگری مطرح شده باشد که قرائن بعدی نشان داد که همین‌طور هم بوده است. از پذیرش ابا می‌کردم و ایشان اصرار می‌کرد تا بالاخره قبول کردم. این مسئله که تمام شد. یک مرتبه ایشان نامه‌ای را بیرون آورد و گفت: «حالا که قرار شده است از شما استفاده کنیم، بگذارید اصلاً این نامه را هم برای شما بخوانم». نامه خطاب به آقای خاتمی بود که شنیده‌ایم شما می‌خواهی مظفر را در کابینه‌ات بگذاری، اما بدان که مظفر کسی نیست که تا آخر خط با شما بیاید و حتماً با شما در تعارض و تضاد قرار می‌گیرد و برای شما مشکل ایجاد می‌کند. می‌خواستم خبر داشته باشی که چنین نامه‌ای هم به دستم رسیده است.
 
-اول شهریور کار دولت آقای خاتمی شروع شد. روز دوم کار دولت حضرت آقا ملاقات دادند و خدمت ایشان رفتیم. در آنجا ایشان یک سری رهنمودهای عمومی را دادند. نمی‌دانم حضرت آقا راضی هستند که این جلسه را بگویم یا نه. شما هم با احتیاط مطرح کنید. به نظرم جمله بدی نیست و پیش‌بینی‌های خیلی خوب حضرت آقا را می‌رساند. ایشان فرمودند: «دوربین‌ها را خاموش کنید و خبرنگارها نباشند»، چون با شما حرف خصوصی دارم. همه منتظر ماندیم که حضرت آقا چه می‌خواهند بفرمایند. یک مرتبه فرمودند: «من می‌خواهم با آقای مهاجرانی صحبت کنم. و فرمودند: آقای مهاجرانی! من شما را خوب می‌شناسم دیدگاه‌هایتان را هم می‌شناسم و به آنها نقد هم دارم. نمی‌خواستم مقابل آقای خاتمی ایستادگی کنم و نگذارم شما را وزیر کند، اما با توجه به شناختی که از شما و دیدگاه‌هایتان دارم نمی‌خواهم در کارهایتان کاری کنید که ضد انقلاب خوشحال شود.»
 
-یک مرتبه همه حیرت کردند، چون آقای مهاجرانی به عنوان یک نیروی فرهنگی مطرح بود و ماهیتش آشکار نشده بود که اینقدر به فضاحت بیفتد که از ملک عبدالله پول بگیرد. انسان واقعا چقدر افت می‌کند و به حضیض ذلت می‌افتد. بعد یک مرتبه فرمودند: دوست دارم موضع‌گیری‌هایتان مثل آقای مظفر باشد که وقتی صحبت می‌کند روح و جان آدم از ارزش‌های صحبت‌های ایشان لبریز می‌شود می‌خواهم مثل ایشان باشید.
 
-خیلی کیف کردم و فهمیدم خطی را که دارم می‌روم مورد تایید حضرت آقاست.
- لُغُزهای آقایان شروع شد. هر کسی ما را می‌دید می‌خواست یک جوری بگوید مثل اینکه آقا تو را خیلی قبول دارند و ما را قبول ندارند. البته چون به کار آموزش و پرورش اشراف داشتم و بچه‌ها هم مرا قبول داشتند، با کمک همدیگر در زمان کوتاهی کارهای کارستان زیادی کردیم.
 
-من قبل از وزارت، معزول آقای نجفی بودم یعنی در دوره وزارت ایشان در دولت آقای هاشمی مدیرکل بودم و ایشان مرا بر کنار کرد. در دوره آقای خاتمی وزیر شدم و جای آقای نجفی را گرفتم و ایشان معاون رئیس‌جمهور شد. معاون برنامه و بودجه هم شد که تمام بودجه و استخدام و ردیف‌های بودجه ما را در اختیار ایشان بود. ایشان از مخالفان من بود و یقین دارم یکی از کسانی که از آن نوع نامه‌ها به آقای خاتمی نوشته بود خود ایشان بود که اصلا مرا قبول نداشت، چون می‌دانست من با مجموعه کارگزاران سر سازش ندارم و با آنها ارتباطی ندارم.
-یادم هست که آقای خاتمی با عصبانیت به مهاجرانی گفت: «این مزخرفات چیست که این مردک گنجی می‌زند و این جور با حیثیت دولت بازی میشود؟ چرا جلوی این چیزها را نمی‌گیری؟»
 
-آقای خاتمی نگاه بسیار بازی داشت، نگاه باز به این معنا که...تسامح و تساهل بود و دیدگاهش با من فرق داشت. مثلا من همین که وزیر شدم، دیدم در کتاب تاریخ نام شهید را از جلوی اسامی شیخ فضل‌الله نوری و شهید مدرس برداشته و افراد دیگری را بزرگنمایی کرده‌اند و عناصر اصلی نظام را که پایه‌گذار نظام بودند کوچک‌نمایی کرده‌اند. دستور دادم همه این کتاب‌ها را از سراسر کشور جمع کنند و نگذاشتم به مدارس برود و دادم کتاب تاریخ را بازنویسی کردند. این مسئله به آقای خاتمی منتقل شد و مرا خواست و پرسید: «چرا این کار را کردی؟» ولی وقتی برایشان توضیح دادم، مقاومت نکردند. هر چند وقت یک بار آقایان موضع‌گیری‌هایی می‌کردند و مثلا به نماز جمعه می‌رفتند و حرف‌هایی می‌زدند و جامعه عکس‌العمل نشان می‌داد. بعد به دولت می‌آمدند و آقای خاتمی را عصبانی می‌کردند و می‌گفتند: «ما نمی‌توانیم کار کنیم». آقای خاتمی می‌گفت: «من باید چه کار کنم؟» آنها هم می‌گفتند: «باید بروید و با مردم حرف بزنید». بعضی از آنها هم تحریک می‌کردند و می‌گفتند: «باید به مردم بگویید که نمی‌گذارند شما کار کنید. باید این را با مردم در میان بگذارید». باز تنها کسی بودم که می‌گفت: «شما هر حرفی را که نمی‌توانی پشت تریبون‌ها بزنی، شما استوانه نظام هستی و به عنوان رئیس‌جمهور باید سکوی آرامش نظام باشی. شما که نمی‌توانی در نقش اپوزیسیون نظام بروی و پشت تریبون‌ها صحبت کنی. اینها بیخود می‌گویند. اگر خیلی دلشان می‌خواهد، خودشان بروند صحبت کنند. چرا شما را تحریک می‌کنند؟» دائما این حرف‌ها را در جلسات هیئت دولت می‌زدم. این گذشت و یک بار بحث ولایت فقیه را زیر سوال بردند و سخنرانی‌هایی کردند و عبدالله نوری رسما گفت، الان ولایت فقیه برای ایشان موضوعیت ندارد و ایشان الان مدیر جامعه هستند، ولی فقیه امام بود.
 
-در آنجا مجبور شدم واکنش نشان بدهم و 4000 بسیجی‌های آموزش و پرورش را در اردوگاه شهید باهنر جمع کردم و توضیح دادم مصداق ولایت فقیه که فقط یک نفر نیست. ولایت فقیه یک مفهوم مقدس است که استمرار امامت امامان معصوم(ع) در عصر غیبت است و هر زمان مصداق عینی خود را دارد. یک زمان این مصداق در امام بود، حالا که ایشان نیستند، مصداق عینی ولایت فقیه در رهبری معظم انقلاب تجلی پیدا می‌کند، لذا همان اختیاراتی که امام داشتند، ایشان هم دارند و مقایسه کردم و گفتم مثل زمان پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) است. گفتم بین پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) هم تفاوت منزلتی وجود داشت و امیرالمومنین(ع) هم می‌فرمودند: «انا عبد من عبید محمد»، حضرت محمد(ص) را استاد خود می‌دانست، اما وقتی پیامبر(ص) رحلت فرمودند و حضرت امیر(ع) آمدند، تمام اختیارات پیامبر(ص) به ایشان منتقل شد و همان تبعیتی که از پیامبر(ص) می‌شد، باید از حضرت امیر(ع) هم می‌شد. الان هم تبعیتی که از امام می‌شد، باید از ایشان بشود و لذا ایشان علی زمان هستند.
 
بعضی از روزنامه‌های ارزشی این تعبیر «علی زمان» را تیتر کردند. آن موقع‌ها در دولت کمتر کسی از این جور حرف‌ها می‌رد و بچه حزب‌اللهی‌ها در غربت بودند و روزنامه‌های ارزشی هم دنبال این چیزها می‌گشتند و گیرشان نمی‌آمد و لذا اگر کسی می‌گفت فوری تیتر می‌کردند. وقتی هم که تیتر می‌شد طیف مقابل عصبانی می شد که چرا فردی که عضو دولت است طوری صحبت می‌کند که فقط طیف راست حرف‌های او را می‌زند؟
 
-یکی ‌شان آمد و خیلی بد حرف زد. گفت یا شما علی را نمی‌شناسی یا آقا را نمی‌شناسی که این حرف‌ها را می‌زنی. خیلی تند شدم و گفتم: شماها هستید که این قدر لوده و بدبخت و از افتخاراتی که در گذشته داشتید پشیمان شده‌اید. همه ما سنگ ولایت فقیه را به سینه می‌زدیم. حالا چه شده؟ امام که تا ابد زنده نمی‌ماند. امام یگانه و فرزانه دوران بود ولی وقتی رحلت کرد، اندیشه او هم تمام؟ اینطور نیست و ولایت فقیه استمرار دارد.
 
-جریان 18 تیر که اتفاق افتاد قبل از آن هم مقدمات و درگیری‌هایی و بد که خیلی مهم بود. شب 18 تیر با بچه‌های پاسدارها بودم و دلم آرام نمی‌گرفت که به خانه بروم و اصلا خانه نرفتم وهمان شب با پاسدارها رفتیم و درخیابان‌ها گشتیم و دیدیم افرادی عکس‌ آقای خاتمی را بالا گرفته‌اند و به نفع اقای خاتمی و علیه مقدسات شعارمی‌دهند و از آن طرف هم اتوبوس‌ها را آتش می‌زنند و شیشه‌ها را می‌شکنند. از این طرف هم بچه حزب‌اللهی‌ها بسیجی را دیده بودم که کف خیابان‌ها نشسته وزانوی غم در بغل گرفته بودند و نمی‌دانستند باید برخوردکنند یا نکنند، چون هنوز مردد بودندکه چه کار باید بکنند. آیا باید منتظر بحران یا یقین بیشتر یا دستوری باشند؟ آماده باش بودند، اما نمی‌دانستند چه کنند و دلشان هم خونه بود. خیلی خوشحال شدند که مرا در کنار خودشان دیدند. به میدان انقلاب رفتم و چند دقیقه‌ای در کنارشان نشستم و تا صبح شد. آن شب در اداره خوابیدم ونماز صبح خواندم و رفتم دولت.
-برنامه سوم بود. تا رسیدیم به جلسه دولت گفتند بسم‌الله‌الرحمن الرحیم برنامه را باز کنید. از آن طرف بحران دارد اتفاق می‌افتد و آتش‌افکنان دارند پیشروی می‌کنند و اینها انگار ککشان هم نگزیده است. پرسیدم آقای خاتمی! دارید چه کار می‌کنید؟ جواب داد: داریم وارد دستور کار می‌شویم. گفتم: مگر شما خبر ندارید که دارد در جامعه چه می‌گذرد؟ دارند پاسگاه‌ها را می‌گیرند، دارند حمله می‌کنند دارند جلو می‌آیند. آن موقع هم تازه به کلانتری زیر پل حافظ رسیده بودند و می‌خواستند آنجا را بگیرند. گفت: می‌گویی چه کار کنیم؟ گفتم: باید بحث کنیم که این اوضاع و احوال را چه کنیم و چگونه جلوی چماقدارهایی را که دارند می‌زنند و می‌شکنند بگیریم. گفت: به ما چه؟ ما که موافق نیستیم. گفتم: آخر عکس شما را بالای سرشان گرفته‌اند.
 
دیشب من با اینها بودم عکس شما را بالای سرشان گرفته‌اند و به اتکای حرف شما دارند خرابکاری می‌کنند دارند نشان می‌دهند طرفدار شما هستند و به طرفداری از شما دارند خرابکاری می‌کنند. گفت: با آقای حجازی صحبت کرده‌ام که کمیته‌ای تشکیل بدهیم و ... گفتم: کمیته‌ یعنی چه؟ شما باید بروی صدا و سیما و موضع‌گیری و اعلام کنی که این اغتشاش‌گرها از ما نیستند. اگر شما این جمله را بگویی کار تمام است و بسیجی‌ها و نیروهای انتظامی غائله را ختم می‌کنند. الان نمی‌دانند چه باید بکنند. از یک طرف شما رئیس دولت هستید و از یک طرف هم اینها دارند به طرفداری از شما این کارها را می‌کنند. یک کمی فکر کرد و گفت: خیلی خوب! بنشینیم بحث کنیم. من گفتم: شما باید بروی و اعلام موضع کنی. ولی هفت هشت نفر از آقایان گفتند: شما به هیچ وجه نباید این کار را بکنی به خاطر اینکه آن طیف که با شما مخالف است چهار تا از بچه‌هایی هم که حامی شما هستند با این صحبت از دست می‌دهی. هر کسی که این بساز را راه انداخته است خودش هم باید برود جمع کند. گفتم: چه راه انداخته است؟اینها به اسم آقای خاتمی دارند این کارها را می‌کنند.
 
-خلاصه همه مخالفت کردند و من محکم روی موضع خودم ایستادم آقای خاتمی گفت: «من کار دارم و باید بروم و شما رای‌گیری کنید و نتیجه هر چه شد همان را انجام دهید. آقای حبیبی اداره کننده جلسه بود. بعضی‌ها هم جلسه را از اکثریت انداختند. من زنگ زدم به آقای شریعتمداری، شمخانی و شوشتری. بیرون بودند و التماس کردم و گفتم:« شما را به خدا خودتان را برسانید.»
 
-گفتم می‌خواهند درباره این موضوع رای‌گیری کنند و به صلاح دولت و آقای خاتمی است که برود و با مردم صحبت کند برخی گفتند اگر هم رای آورد، بهتر است آقای خاتمی بیانیه بدهد. گفتم بیانیه فایده ندارد ایشان باید برود و مردم او را ببینند. به هر حال به زور اینها را آوردیم و 14 تا رای گرفتیم که آقای خاتمی باید برود و صحبت کند ایشان هم قبول کرد و ساعت 11 شب رفت و در تلویزیون صحبت کرد. البته من دیدم که آقای خاتمی من‌من می‌کند، او را تهدید هم کردم و گفتم: «اگر این اتفاق نیفتد، بالاخره سپاه و حزب‌الهی‌ها که نمی‌نشینند این وضع ادامه پیدا کند و ظرف دو دقیقه این بساط را جمع می‌کنند، اما ننگ بر دولت شما باقی می‌ماند که در بحرانی‌ترین موقع کشور، شما اعلام موضع نکردید». این را که گفتم، آقای خاتمی گفت: «پس در این‌باره بحث کنید» که بحث کردیم و عرض کردم که چه شد و ایشان هم رفت و صحبت کرد و به نوعی رساند. ابتدا یک‌سری صحبت‌های عمومی کرد و بعد هم گفت: «البته ممکن است کسانی عکس‌هایی هم داشته باشند- نگفت عکس‌های مرا داشته باشند- خلاصه اعتنا نکنند و اجازه بدهند سپاه و بسیج مسئله را حل کنند.
 
-این ماجرا خیلی برایم گران تمام شد. دو روز بعد، در روز بیست و سوم قرار شد مردم بیایند و اعلان بیعت کنند. باز من مطلب را در هیات دولت مطرح کردم و گفتم: «الان که قرار است اعلان بیعت شود، اولین کسی که باید بیعت کند قاعدتا دولت است. باید دولت بیانیه بدهد و مردم را به راهپیمایی دعوت کند». دوباره گفتند بحث کنید و رای بگیرید. در بحث کردن خیلی بدتر صحبت شد. یک عده‌ای می‌گفتند این آقای مظفر چه دلش خوش است که هر روز نوایی و نقی می‌زند. تازه بیانیه هم که مال شورای تبلیغات است و چه کسی به شورای تبلیغات که در حقیقت مال آقای جنتی است، اعتنایی می‌کند. گفتم: «آقای خاتمی! این اشتباه دوم شماست. مردم می‌ریزند، غلغله هم خواهد شد و باز شما از مردم عقب می‌مانید». همه این حرف‌ها در مذاکرات دولت ضبط است و نوارهایش موجودند. گفت: «باید چه کار کنم؟» گفتم: «باید موضع‌گیری کنید». قرار شد یک چیزی بدهند که خیلی دیر دادند، ولی صدا و سیما چون می‌دانست که من چنین رویکردی دارم با من تماس گرفت و گفت: «صبح می‌آیی صحبت کنی؟» گفتم: «حتما می‌آیم» و بلند شدم و رفتم صدا و سیما و به همه فرهنگیان اعلام کردم که من که معلم و خدمتگزار شما هستم، خیمه خودم را در دانشگاه تهران می‌زنم. هر کس که می‌خواهد از ولایت و امامت و نظام دفاع کند، به این اردوگاه بپیوندد. پخش مستقیم هم بود. آمدیم دانشگاه و الحمدالله آن راهپیمایی عظیم پیش آمد.
 
این وضع را که دیدم، متوجه شدم واقعا اوضاع خیلی پس است و بعضی‌ها دارند بی‌عقلی به خرج می‌دهند.
 
- بعضی‌ها ملایم‌تر بودند، بعضی‌ها تندتر. ما با ملایم‌ها کاری نداریم. دو سه سال پیش رهبری خیلی شفاف راجع به 18 تیر صحبت کردند و گفتند ماجرای 18 تیر با چراغ سبز مسئولین دولتی رقم خورده است.
 
-متاسفانه وزارت کشور و وزارت علوم ما در رأس بودند.
 
-کسانی مثل تاج‌زاده در وزارت کشور بساطی راه انداخته بودند و تحریک می‌کردند. بهانه‌شان هم این بود که چند دانشجو کتک خورده‌اند. این خیلی تحلیل سطحی است و همه ما ناراحت بودیم. در مصاحبه‌ای که بعدا کردم گفتم خیلی کار بدی بوده است و هر کسی دانشجویان را زده غلط کرده و کار بسیار بی‌جایی کرده است، ولی اینهایی که در خیابان‌ها ریختند که دیگر دانشجو نیستند. اینها دارند با چوب و چماق به نوامیس مردم حمله می‌کنند. شیشه و در و دیوار را می‌شکنند و تخریب می‌کنند. اینها چه ربطی به عرصه دانش و دانشگاهی دارد؟ کتک خوردن چهار دانشجو را که خیلی هم کار بدی است گرفته‌ایم و داریم اساس نظام را زیر سوال می‌بریم و این موضوع را که فرع و حاشیه است، اصل گرفته‌ایم و می‌خواهیم دل آنها را به دست بیاوریم.
 
-هر قدر گفتم بیانیه بدهید، حاضر نشدند. روزنامه جمهوری اسلامی آن موقع که موضع‌گیری‌های مرا دیده بود، با من تماس گرفت و پرسید: «مصاحبه می‌کنی؟» جواب دادم: «بله» و رفتم آنجا و آن مصاحبه کذایی را انجام دادم و هر چه داشتم گفتم. در آنجا مواضع فرهنگی و از موضع توسعه سیاسی تحلیلی کردم و گفتم «کلوا و اشربوا» توسعه سیاسی گفته شده، ولی «و لا تسرفوا» آن گفته نشده است. بعد هم توسعه سیاسی مطرح شده است بی‌آن‌که آموزش سیاسی داده شده باشد، درست مثل کسی که شنا بلد نیست و او را انداخته‌ایم در استخر و داریم غرقش می‌کنیم و جوان‌ها را به جای آموزش سیاسی به هیجان‌گرایی و سیاست‌زدگی و غوغاسالاری کشانده‌ایم و توسعه سیاسی ما همه‌اش شده است مرده باد، زنده باد، شیشه شکستن و آتش زدن.
 
-کلا گفتم به این آزادی نمی‌گویند. این آزادی «انطلاق من القیود» است. آزادی در اسلام «امکان تمتع بالحقوق» است که هر کس بتواند در یک بستر آرام به حقوقش برسد. این آزادی که مطرح می‌شود، غربی و لیبرالی است. البته همان‌جا هم گفتم که متاسفانه بعضی از اعضای دولت چنین هستند و شاید از این موضع‌گیری‌ام هم خوششان نیاید و این مصاحبه هم که پخش شود، مرا از هیات دولت بیرون کنند.
 
-این مصاحبه که پخش شد، حزب‌اللهی‌ها چاپ و نسخه‌های آن را در سراسر کشور پخش کردند و این حرف‌ها همه‌جا پیچید، اما در دولت با عکس‌العمل شدیدی روبه‌رو شد. ما هر موقع مصاحبه‌ای می‌کردیم و در دولت می‌رفتیم، یک کیسه‌کشی مفصل می‌شدیم. رسم این بود که یک نفر سر بحث را باز می‌کرد و شروع می‌کردند حمله کردن به ما. باز یکی صحبت کرد و گفت: «بالاخره دولت باید یکپارچه و... باشد». من تا ته قضیه را فهمیدم و متوجه شدم که الان می‌آیند سراغ من.
 
-شروع کرد به صحبت که اما متاسفانه نمی‌دانیم چرا مظفر این کارها را می‌کند و این مصاحبه‌ها را انجام می‌دهد. خب خیلی بد است که در دولت یک نفر زاویه دیگری داشته باشد و بهتر است که ایشان موضعش را روشن کند. من که به پست نچسبیده بودم و اعتقادی حرف می‌زدم، گفتم: «بگویید کجای حرف‌های من اشتباه بوده است؟ هر کدام نقص داشته است بگویید کدام است که من اصلاح کنم. دفاع از انقلاب؟ دفاع از ارزش‌ها؟ دفاع از خون شهیدا؟ دفاع از آمان انقلاب؟ افشای چهره‌های چماقدار؟ کجایش اشتباه بوده است؟ مصاحبه من علیه دولت بوده است؟ مگر دولت موافق این چیزهاست؟» فکر می‌کردم آقای خاتمی دیگر در اینجا می‌آید طرف ما. گفتم: «اتفاقا ما این کارها را کردیم که دولت یک کمی از اتهام بی‌دینی نجات پیدا کند و بگویند دولت هم مواضع انقلابی خودش را اعلام کرد، چون هرچه باشد من هم از همین دولتم. حتما آقای خاتمی هم خوشحال است که این حرف‌ها را بشنود. شاید آقای خاتمی رویش نشود بعضی از حرف‌ها را بزند و ما وزرا باید از طرف ایشان بگوییم».
 
-همین که این حرف‌ها را زدم، آقای خاتمی عصبانی شد و گفت: «تو غلط کردی این حرف‌ها را زدی، تو بیجا کردی، مزخرف گفتی». من شاخ درآوردم که چرا رئیس دولت این شکلی حرف می‌زند؟
 
-گفتم: «آقای خاتمی! چرا توهین می‌کنی؟ مگر من نوکرم؟ مگر من برده‌ام؟ ما که در یک کشتی نشسته‌ایم. در تمام این صحبت‌ها من کجا به شما توهین کرده‌ام و شما به چه حقی داری توهین می‌کنی؟» دوباره گفت: «تو حق نداری از طرف من حرف بزنی. خودم بلدم حرفم را بزنم. خیلی بیجا کردی از طرف من حرف زدی.» دوباره این حرف‌ها را گفت و من هم جوابش را دادم. نفر بغل‌دست‌ام آقای شریعتمداری یا آقای یونسی هی می‌زد به من که حرف نزن. کوتاه بیا و آرام باش. من می‌گفتم: «نه! آقای خاتمی باید بگوید کجای حرف من اشتباه بوده است. چرا توهین می‌کند؟»
 
-آقای نجفی بودجه ما را قطع کرد. 140 میلیارد بودجه مدارس بود، کردند 24 میلیارد، جلوی استخدام‌ها را گرفتند و ما حسابی منزوی شدیم و فقط در هیات دولت حاضر می‌شدیم تا وقتی که موضوع برلین اتفاق افتاد و دوباره شروع کردیم. همان شبی که برلین پخش شد، صبح فردا جلسه مدیران کل استان‌ها را داشتیم، ما هم بسم‌الله‌الرحمن الرحیم گفتیم و گفتیم همه شما تصویر مشمئز کننده برلین را تماشا کردید که دل حزب‌اللهی‌های دردمند را به درد آورد و آقایان دولتی‌ها باید جواب بدهند که اینها از طرف چه کسانی رفته‌اند؟ چه کسانی به اینها ویزا داده‌اند؟ چه کسی به اینها پاسپورت داده است؟ باید اعلان موضع کنند.
 
-اگر با آنها مخالفند، اعلام کنند که اینها از طرف ما نیستند، اگر موافق‌اند باید پاسخ بدهند که چرا از نظام هزینه کرده و کسانی را فرستاده‌اند که بروند و آبروی نظام را خمیر کرده و در تنور اشقیا بزنند؟ مطمئن باشید این نان سوخته گیر هیچ کدامتان نمی‌آید و به نفع هیچ کدامتان نخواهد شد. باز آمدیم هیات دولت و این دفعه جلسه دولت بود و استانداردها و ما را در آنجا در جمع کوبیدند و له کردند و گذاشتند کنار که چرا این حرف‌ها را زدید؟
 
-مجلس ششمی‌ها را تحریک می‌کردند که مظفر را استیضاح کنید و چون دلیل هم نداشتید برای خودشان یک چیزهایی می‌نوشتند ولی عملی نمی‌کردند. فقط می‌خواستند ما را تضعیف کنند وکج‌دار و مریز نگه دارند. اتفاقا من به دنبال این بودم که مرا استیضاح کنند چون تنها تریبونی که می‌توانستم سفره دلم را حسابی در برابر جامعه باز کنم چون می‌دیدم که واقعا دارند ظلم بیجا می‌کنند و به خاطر دفاع از ارزش‌ها دارند مرا می‌کوبند، در حالی که مشکل کارشناسی با من نداشتند. دنبال این بودم که مرا استیضاح کنند، ولی نکردند.
 
-دولت در شرف تمام شدن بود و گفتیم راحت شدیم. یک گروه گفتند می‌خواهیم با تو ملاقات کنیم. در راسشان خانم حقیقت‌جو بود، اکبر موسوی خوئینی‌ها هم دانشجو بود و نماینده هم شد و طیفی از اصلاح‌طلب‌ها بودند گفتند می‌خواهیم بیاییم و عملکرد شما را ارزیابی کنیم. به دفترم آمدند و هفت هشت نفر بودند و من هم تنها بودم. خیلی هم تعجب کردم همان اول یک چیزی در ذهنم آمد که ارزیابی می‌کنند که ما را بگذارند یا نگذارند. آماده بودم با من برخورد کنند. گفتند: چه خبر و گزارش کار بده. دو سه دقیقه که گذشت دیدم حواس هیچ کدام از اینها به گزارش کار من نیست وحرفم را قطع کردم و گفتم: شما برای گزارش کار نیامده‌اید. حرفتان را بزنید و بیخودی ما را سر کار نگذارید. خانم حقیقت‌جو گفت: خیلی تیزی! خوب فهمیدی. گفتم بالاخره من هم عمرم را در سیاست گذرانده‌ام. بگویید چه خبر است؟ شاید آقای خاتمی این را نداند، نمی‌دانم به ایشان هم نگفتم خدا شاهد است که سعی کردم این مسائل را اصلا به آقا منتقل نکنم و خودم یکسره از پس قضایا بربیایم. به خودم می‌گفتم چرا بیخودی آقا را هزینه کنم؟ چرا اینها را با آقا دشمن کنم؟ خودم بلدم حرف بزنم محکم هم می‌ایستم. والله بروید از آقا هم بپرسید که آیا چیزی را منتقل کرده‌ام یا نه. بعد از اتمام وزارت رفتم و بعضی از مسائل را خدمتشان منتقل کردم که بدانند مظلومیت حزب‌اللهی‌ها در چه حد است، ولی در دوران وزارت، برعکس برداشت‌های غلط آنها که گمان می‌کردند چون آقا از من تعریف کرده‌اند پس همه چیز را به ایشان منتقل و مثل بچه‌ها پیش ایشان گریه و شکایت می‌کنم. در حالی که مطلقا این کار را نکردم. البته ملاقات با آقا برای من اسباب افتخار بود و زیاد هم خدمت ایشان می‌رفتم و در مورد کار هم فقط با یک تعبیر کلی می‌گفتم می‌سازیم! خود آقا می‌دانستند چه خبر است. یادم هست که حتی 60 میلیارد حقوق معلم‌ها را به من ندادند و امضا هم نکردند. رفتم در خانه آقا آن موقع سر آقا خلوت‌تر بود و ساده‌تر می‌توانستیم خدمتشان برسیم و از ایشان امضا گرفتم که این پول را از خزانه به من بدهند. در غربت و مظلومیت شدیدی قرار گرفته بودم.
 
-خلاصه پرسیدم: چرا آمده‌اید؟ جواب دادند آمده‌ایم به تو بگوییم در دولت آقای خاتمی به وظیفه‌ات عمل نکردی. می‌خواهیم بدانیم چرا؟» گفتم: «مثلا باید چه کار می‌کردم؟ من که در کارهای اجرایی هیچ نقصی نداشتم، بدنه را هم که ارزیابی کنید، همه مرا قبول دارند و آموزش و پرورش‌ها مرا به عنوان یک معلم پذیرفته‌اند و قبول دارند». گفتند: «آقای خاتمی تو را در بزرگ‌ترین دستگاهی که با نسل جوان سروکار داری گذاشت. از تو انتظاراتی داشت. تو تمام رشته‌های آقای خاتمی را در بدنه آموزش و پرورش پنبه کردی. هر جا از این طرف صحبتی می‌شد، می‌رفتی و آن را خنثی می‌کردی. چرا این کارها را کردی؟» گفتم: «مثلا باید چه کار می‌کردم؟» گفتند: «باید مثل مهاجرانی عمل می‌کردی». خیلی عصبانی شدم و گفتم: «چرا بی‌عرضه‌ترین آدم کابینه را با من مقایسه می‌کنید؟» خیلی تعجب کردند و گفتند: «بی‌عرضه؟! خیلی مدیر قوی‌ای است». گفتم: «اتفاقا بی‌عرضه‌ترین مدیر ایشان بود، به خاطر این که اگر عرضه داشت، پدر دولت آقای خاتمی رادر نمی‌آورد. مسئولیت تمام این بساطی که خلاف ارزش‌ها عمل کرد و دولت را لائیک نشان داد و تمام مسائل را رها کرد، به عهده ایشان است و ایشان اصلا مدیریت بلد نیست و مدیریت نکرد که این بساط علیه نظام ما به وجود آمد. اگر دوستدار اقای خاتمی بود به این شکل عمل نمی‌کرد و اتفاقا ایشان به آقای خاتمی خیانت کرد. اتفاقا من مایه افتخار شما بودم. شما ایراد اجرایی که نمی‌توانید از من بگیرید». پرسیدند: «می‌خواهی چه کار کنی؟» گفتم: «شما می‌خواهید برای دولت بعدی تصمیم بگیرید و می‌دانید که من در کارهای اجرایی از بسیاری از وزرای شما قوی‌ترم. در کارم هم اگر نقصی دارم، نقص‌هایی نیستند که شما بخواهید روی آنها انگشت بگذارید. در هیچ‌یک از سخنرانی‌هایم هم هیچ حرفی علیه آقای خاتمی نزده‌ام و همه حرف‌هایم در راستای دفاع از ارزش‌ها بوده است. این قدر را می‌فهمم که یک وزیر نباید علیه رئیس دولت حرف بزند، اما دفاع از ارزش‌ها که می‌توانم بکنم. اگر هم می‌خواهید بدانید عملکرد من بعدا چه خواهد بود، همین حالا می‌گویم که باز همین شیوه را خواهم داشت». می‌دانستم که اگر سنگر را رها کنم، از دست رفته است، کما اینکه یک مشارکتی آمد و در راس آن قرار گرفت. گفتم: «من در این سنگر خواهم ماند، قوی هم کار می‌کنم، ولی اگر باز ارزش‌های نظام به خطر بیفتد، این مظفر همان مظفر است». دیگران هم صحبت نکردند و خانم حقیقت‌جو گفت: «خیلی خوشحالیم که شجاعت و صراحت لهجه داری و خیال ما را راحت کردی و خداحافظ».
 
-بلند شدند و رفتند و باز آقای خاتمی ما را خواست و این دفعه خیلی تحویلمان گرفت و فهمیدم و گفتم: «آقای خاتمی! مثل اینکه قرار است دیگر نباشیم». یکمرتبه گفت: «نه! نه! شما خیلی خوب بودی». گفتم: «تعارف نکنید. اگر قرار است نباشم، بگویید». گفت: «ممکن است، تو را معرفی کنیم، رای نیاوری». من که کوتاه نمی‌آمدم. گفتم: «شما معرفی کن، من خودم عرضه رای‌آوردن از مجلس را دارم، چون مشکلی ندارم». یک کمی فکر کرد و گفت: «نه! این یکی از دلایل است که شما را که هم من قبولت دارم هم رهبری قبول دارند، رای نیاوری. یکی هم اینکه می‌خواهم تو را جایی بگذارم که جای هیچ‌کس جز تو نیست». پرسیدم: «کجا؟» گفت: «معاون خودم بشوی در بنیاد شهید. هم جانبازی، هم رزمنده‌ای، هم خانواده شهیدی، هم آنجا کار کرده‌ای». راست هم می‌گفت. من دو دوره در آنجا معاون بودم و بچه‌های آنجا هم قبولم داشتند و خدا توفیق داد و کارهای خوبی را هم در آنجا انجام دادم. گفتم: «آقای خاتمی! اگر می‌خواهی برای این مرا برداری، من هرگز به آنجا نمی‌آیم». البته عمد داشتم که اینجا را بپرسد چرا؟ پرسید: «چرا؟» جواب دادم: «برای اینکه می‌خواهم بدانم چرا نباید در آموزش و پرورش باشم؟ می‌خواهم دلیل شما را بدانم». هی تاکید کرد که رای نمی‌آوری و بنیاد شهید هم مهم است. گفتم: «آقای خاتمی! می‌خواهی تصمیم بگیری، من بنیاد شهید نمی‌آیم. آموزش و پرورش را هم نمی‌خواهم، حق شماست که نباشم و خداحافظ شما».
 
-آمدم بیرون. آقای ابطحی رئیس دفتر آقای خاتمی بود. پرسید: «ملاقات چطور بود؟» جواب دادم: «خیلی بد بود». گفت: «چطور؟» گفتم: «هر چه خواستم بفهمم که چرا باید بروم، ایشان به من جواب نداد». گفت: «بگویم؟» گفتم: «آره!» باز گفت: «بگویم؟» گفتم: «آره». گفت: «ناراحت نمی‌شوی؟» گفتم: «نه، بگو ببینم قضیه از چه قرار است؟» گفت: «تو وزیر رهبری بودی، نه وزیر خاتمی».
 

+ نوشته شـــده در شنبه 93/3/3ساعــت 12:47 عصر تــوسط عباس | نظر
مه‎آفرید خسروی اعدام شد/ انتظار برای محاکمه سران فتنه و آقازاده‎
بسمه تعالی
مه‎آفرید خسروی اعدام شد/ انتظار برای محاکمه سران فتنه و آقازاده‎های نشان‎دار

 

رجانیوز – گروه سیاسی: حکم محکومیت به اعدام محکوم‌علیه زندانی مه‌آفرید امیرخسروی فرزند منصور، سحرگاه روز شنبه، سوم خردادماه 1393 در محل زندان اوین اجرا گردید.

به گزارش رجانیوز، حسب اعلام پایگاه اطلاع‌رسانی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، حکم محکومیت به اعدام محکوم‌علیه زندانی مه‌آفرید امیرخسروی فرزند منصور، که از بابت افساد فی‌الارض از طریق شرکت در اخلال در نظام اقتصادی کشور با تبانی و فساد در شبکه بانکی و توسل به روش‌های متقلبانه و مجرمانه و اخذ میلیاردها تومان وجوه غیرقانونی و شرکت در پولشویی و پرداخت رشوه، به اعدام محکوم و حکم صادره در دیوان عالی کشور تأیید شده بود، سحرگاه روز شنبه، سوم خردادماه 1393 در محل زندان اوین اجرا گردید.

به نظر می‎رسد با اعدام امیرخسروی به جرم افساد فی‎الارض با اعمال مجرمانه اقتصادی، زمینه برای مجازات عاملان افساد فی‎الارض با انجام اعمال مجرمانه امنیتی، جاسوسی و ایجاد آشوب در کشور فراهم شده باشد.

این در حالی است که آقازاده‎های نشان‎دار و سران فتنه در نوبت رسیدگی به اینگونه جرائم توسط دستگاه قضا هستند.


+ نوشته شـــده در شنبه 93/3/3ساعــت 11:17 صبح تــوسط عباس | نظر
<      1   2   3   4      >